به عنوان یک ایرانی، خانواده خود و بقیه مردم ایران را به تحریم انتخابات تشویق میکنم

بنده به نوبه خودم انتخابات را تحریم میکنم و از بقیه آحاد ملت ایران نیز میخواهم که شرکت در انتصابات آینده مجلس ولایت مطلقه فقیه را تحریم کنند. همگی باید بدانیم که شرکت در این خیمه شب بازی ابلهانه برابر است با خیانت به میهن و خون شهدای راه دموکراسی و آزادیخواهی.

به کوری چشم خامنه ای ملعون و سایر اوباش حکومتی از قبیل لاریجانی ها، نخست خانواده خود و سپس همه ملت ایران را تشویق میکنم به شرکت نکردن در به اصطلاح انتخابات مجلس مفلس آینده، تا کور شود هر آنکس که نتواند دید.

نور کلام حق و آزادیخواهی را در این سطرها ببینید، بدون پرده و بدون ذره ای ترس وتردید

بسم الله الرحمن الرحیم

تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقین (سوره قصص آیه ۸۳)

این سرای آخرت از آن کسانی است که در زمین برتری طلبی نمی کنند و سلطه طلب نیستند و در زمین فساد به پا نمی کنند و عاقبت از آن پرهیزگاران است.

این روزها مقارن است با دومین سالگرد عاشورای خونین حسینی جنبش سبز ایران(ششم دی ماه) و نیز اردوکشی خیابانی اصحاب استبداد در روز نهم دی ماه که سراسیمه و بنابر سنتی یزیدی، چندی پس از قلع و قمع آزادی خواهان و حق جویان به دستور مستبد حاکم به خیابان ها آورده شدند تا پا بر خون بنا حق ریخته عاشوراییان گذارده و مداحی اربابشان را کنند.

اما صحنه گردان ناشی این نمایش که البته طبق معمول پیش از هرکس هنرمندانه به کرده خویش می خندد و داد سخن در مدح و ثنای آن سر می دهد، این حماسه خویش پرداخته را یوم الله نام نهاده و بر آن است که از این غده پوسیده برای عریانی تن پادشاه، قبایی بدوزد و مشروعیت از دست رفته را به بزرگداشت این به اصطلاح یوم الله چاره ای اندیشد. غافل از آنکه حاصل بر هم زدن این ملغمه چیزی جز آن نیست که بوی تعفن تفرعن مشام هر آزاده و وجدان بیداری را بیش از پیش می آزارد و افاقه ای به حال روزگار رو به افول استبداد نمی کند.

از وفور مدح ها فرعون شد

کن ذلیل النفس هونا لاتسد(سوره فرقان، آیه ۶۴)

اگر استبداد امروز ایران آن مقدار حقیر است که قصد کرده سالروز هلهله فریب خوردگان و مزدورانش را بر سر قربانگاه حق جویی و آزادگی رابه روزی همچون هنگامه تاجگذاری شاهان بدل سازد، پس بهتر آنکه او را در جشن نمایش‌اش یاری داده و به قدر وسع و تکلیف خویش، گوشه ای از سیمای استبداد و استکبار وی را نمایان سازد که مولای متقیان و امیر قافله‌ی حق فرموده: «ما شککت فی الحق مذاریته: از آن زمان که حق را شناختم در آن گرفتار شک و دودلی نشدم.»

و این تکلیف بر افرادی چون من که جوانی خویش بر سر مبارزه با استبداد شاهنشاهی گذاشته و با امید بازستاندن حق جمهور مردم در اداره کشورشان در انقلاب اسلامی شرکت جسته و به شکل گیری نظام جمهوری اسلامی یاری رسانده ایم سنگین تر است. بنابراین امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی بار دیگر آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و ممات ساکنان آن حکومت می کند، نمی توان در برابر آن سکوت کرد و دم نیاورد. و از همین بابت است که اینک از زندان اوین این فریاد را بر می آورم.

باری من و امثال من در راه پیروزی انقلاب جان، مال و آزادی خویش را نگذاشته ایم که سه دهه بعد آقای علی خامنه ای اینگونه بر کشور سلطنت کند.

ملت ما از مشروطه تا انقلاب اسلامی آن همه رنج نکشید تا امروز فردی به نام ولایت فقیه قانون را در تمامی مراتب به بازیچه ای برای اعمال قدرت مطلقه خویش بدل سازد.

خیال مستبد امروز ایران این است که آرای این مردم در تعیین سرنوشت شان-که بی شک جلوه همراهی دست خداوند را باید در آن جست- اکنون برگه های قماری شوم در دست اوست، و حاشا که در برابر این خیال واهی لحظه ای کوتاه بیاییم، که به‌فرموده رسول اکرم :«افضل الجهاد کلمه حق عندالسلطان الجائر»

به مانند هر سلطان جائری، زندان، حصر، و خفه کردن هر بانگ مخالفی در صدر سیاست های مملکت داری رهبری قرار گرفته است و از این رو هرکس نگاه چپ به این مقام داشته باشد از یک شهروند عادی یا یک دانشجوی جوان تا صاحب منصبان پیشین نظام و یا حتی مجیز گویان دیروز بارگاه که امروز جریان انحرافی نام گرفته، بایستی طرد شده و زبان شان قطع شود.

البته شاید در نظر ایشان، با قدرت مطلقه ای که در دست دارند حبس مخالفان و نه سلب حیات آنان، حاصل لطف ملوکانه باشد، اما واقعیت آن است که این استبداد از تمام توان و بنیه خود برای سرکوب و بسط خفقان بهره می جوید و از هیچ خشونتی دریغ نمی ورزد، اما آنچه مانعی بر سر راه سرکوب افزون تر است، اولا خوف اوست و ثانیا آگاهی و مقاومت گسترده وسیع مردم در برابر وی است.

به گمان من درصدر جرائم رهبری، اعمال استبداد در کشور است و هر جرم و جنایت دیگری را باید پس از این فقره در شمار آورد، چرا که اگر ایشان مسوولیت جنایاتی همچون شلیک گلوله جنگی در معابر عمومی به شهروندان معترض حاضر در یک راهپیمایی مسالمت آمیز و آنچه از شکنجه و تجاوز بر سر پیر و جوان این مردم در کهریزک و یا سایر بازداشتگاههای پیدا و پنهان امنیتی و انتظامی آورده است، منتسب به فعل ماموران خویش سازد، استبداد جرمی است که او خود مباشرتا مرتکب شده است و به هیچ روی قابل انکار نیست.

قبضه کردن قدرت و قایل شدن حق مطلقه‌ی ابدمدت برای خود در اداره امور مملکت ایران، عملا مقابله با خواست تاریخی ملتی است که لااقل در یکصد و پنجاه سال گذشته، در جهت نفی استبداد و سلطنت مطلقه دمی از پای ننشسته اند، این تقابل نه تنها جرمی نابخشودنی که خیانتی آشکار نیز در حق آرمان ها و منافع ملی است.

البته این جرم وجه گناه آلود دیگری نیز دارد که همانا استبداد به نام دین خداست که به قول علامه نائینی در تنبیه‌الامه استبداد دینی به مراتب ویرانگرتر از استبداد غیردینی است.

معمول است که مجرمان و گناهکاران را دعوت به عبرت از سرنوشت همقطارانشان کنند، اما چه می توان گفت هنگامی که وقاحت مجرمانه آنچنان شدت می یابد که بزهکار خود در ردیف اول مدعیان قرار می گیرد، و این مثال امروز موضع رهبری است در مواجهه با خزان مستبدان خاورمیانه و بهار دمکراسی در این منطقه.

در حالی که بهار عربی کاملا شبیه جنبش سبز مردم ایران است که علیه دیکتاتوری به پاخاسته اند و فریاد آزادی سر می دهند، مستبدان حاکم بر ایران آن قیام های ملی را به خود نسبت می دهند و به گونه ای تاسف بار داد سخن در مدح آنچه بیداری اسلامی می نامند، سر می نهند. با آنکه شخص رهبری به خوبی می داند که ماهیت حقیقی نهضت فراگیر امروز در خاورمیانه ضد استبدادی است، با این وجود لحظه ای با این پرسش ساده خلوت نمی کند که: چه تفاوتی است میان من و حسنی مبارک، یا سرهنگ قذافی و چرا استبداد در مصر و لیبی نامبارک و مذموم است و در ایران و سوریه ستودنی است؟

مگر نه اینکه در این کشورها نیز مجالس قانونگزاری با برگزرای انتخابات فرمایشی بر سر کار آمدند و منویات رهبر ابدمدت را انشا و صورت بندی قانونی می کردند؟ آیا آن ساقط شدگان همچون ایشان زندان و اسباب سرکوب نداشتند؟ البته پاسخ اظهار من الشمس است: تفاوتی در کار نیست، آسیاب به نوبت!

چند حرف و طمطراق و کار و بار/کار و حال خودبین و شرم دار

چند دعوی و دم باد و بروت/ای ترا خانه چو بیت عنکبوت

خودکامگی ام المفاسد است و این عمده فسادی است که یک کشور را به قهقرا و نگونبختی می کشاند. این که امروز در دوره دولت و مجلس مطلوب و منتخب آقای خامنه ای براساس گزارش دستگاه قضایی منتسب به وی بزرگترین فسادمالی تاریخ رقم می خورد و عملا دولت دست نشانده ایشان در قامت دزدان سرگردنه و همچون مهاجمان مغول و تاتار به غارت بیت المال این ملت مظلوم سرگرم است، علت آن را باید در استبداد مقام رهبری جستجو کرد. اینکه کرامت شهروندان ایرانی در بسیاری از کشورهای خدشه دار می گردد و رفتارهایی به دور از شان این ملت صلح طلب و خوشنام در مبادی ورودی کشورها در برابر اتباع ایرانی صورت می گیرد و اتهام های ناروا به آنها نسبت داده می شود نتیجه چیست؟ جز اینکه در ابتدا حیثیت و ارزش انسانی ایرانیان در کشور خودشان توسط دستگاه حکومتی به هیچ انگاشته می شود.

اینکه امروز تحریم های گسترده و سایه شوم جنگ، اقتصاد این کشور را به سوی اضمحلال برده و ترکتاری سران سپاه مجالی برای کسب و کار و فعالیت اقتصادی آزادانه و مستقل مردم عادی باقی نگذاشته حاصل چیست جز خودکامگی شخص رهبری در عرصه های مختلف حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران؟

این تحقیر و خفت ملی که ایران در صحنه بین المللی دچار آن شده است و به عنوان مثال کشتی های ما جرات برافراشتن پرچم ایران را نداشته و هر روز در آبهای بین المللی پرچم عاریتی یکی از کشورهای ذره ای را بالا می برند، دستاورد حکمرانی مستبدانه در ایران است، حال اگر آقای خامنه ای سرخوش از ساخت ناوشکن جنگی به دنبال دزدان دریایی در خلیج عدن است، اینها جز هدر دادن منابع ملی چه منفعتی برای ملتی دارد که حتی حق ندارد بداند درصد بیکاری اش واقعا چقدر است؟ و یا در زیر بار تورم چند درصدی کمر خم می کند؟

رسانه های دروغ پرداز که در واقع خواب گذران بارگاه سلطان اند هر روز به روال ارباب شان از خباثت دشمن می گویند و برای نقض حقوق بشر در اروپا و آمریکا نوحه سرایی می کنند و چماق تحریم و تهدید نظامی را بر سر افکار عمومی می کوبند آیا شجاعت دارند که تنها یکبار حقیقت را رک و پوست کنده به مخالفان خود بگویند که در حال حاضر دشمن اول این آب و خاک شخص رهبری و سیاست های نابخردانه اش است؟

صاحبان قدرت که این روزها پا در تدارک انتخاباتی صوری و نمایشی در جهت اثبات ادعای مشروعیت شان هستید اگر واقعا بر این باورند که رهبرشان محبوب ترین چهره در نزد مردم است و ملت در لیبک به او به سوی صندوق های رای خواهند شتافت برای سنجش این ادعا یکبار هم که شده به حق تضمین شده ملت در اصل ۲۷ قانون اساسی گردن نهند و با آزاد ساختن رهبران شجاع و مقاوم جنبش سبز اعتراضی آقایان موسوی و کروبی بنگرند که چگونه سیل مشتاق میلیونها ایرانی آزادی خواه در خیایان ها جاری شده و فاتحه استبداد را می خوانند. این کمترین خواسته ای است که ما از رهبری داریم که در خطبه های نمازجمعه اش با توسل به ترفندهای گوناگون قصد دارد خود را حاکمی دمکراتیک معرفی کند.

البته از آنجا که رهبر کنونی ایران شجاعت در اختیار قرار دادن چنین فرصتی را به مخالفان خود ندارد باید انتظار آن را داشته باشد که مردم تحت ستم از هر فرصت و روزی برای ابراز مخالفت با او بهره بگیرند: بی گمان همانگونه که انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و حوادث پس از آن تا به امروز به عرصه ای برای بیان این مخالفت بدل شده است، تحریم یکپارچه و فعال انتخابات مجلس نهم که انتخاباتی غیرقانونی است، نیز مجالی خواهد بود برای نشان دادن بی اعتباری و عدم مشروعیت نظام کنونی که نه جمهوری است و نه اسلامی و نیز بی اعتباری عالی ترین مقام آن.

آقای خامنه ای در بخشی از سخنرانی خود در کرمانشاه پرسش هایی را مطح کرد که به جاست در این مجال با صراحت به این سوالات پاسخ داده شود. در این سخنرانی گفته شد: آیا نظام روزی پیر و از کار افتاده خواهد شد؟ آیا راهی برای جلوگیری از فرسودگی وجود دارد؟ و آیا اگر این وضع پیش آمد راه علاجی وجود خواهد داشت؟»

پاسخ من به این پرسش این است:

آری! اعمال استبدادی و خودکامگی از سوی جنابعالی، نظام بر آمده از انقلاب اسلامی را به فرسودگی و آستانه فروپاشی کشانده است، اگر در پی راه و علاج هستید چاره کار در تغییرساختار ریاستی به پارلمانی و یا تغییرات صوری دگر نیست، بلکه علاج کار در این کشور در آن است که جنابعالی از این قدرت دست کشیده، عشق به قدرت را از دل بیرون کنید و از سرراه این ملت مظلوم و جمهوری اسلامی کنار روید.

و در نهایت همگی به یاد داشته باشیم که بر خلاف هر آنچه از قلت ونازکی می شکند ظلم و جور از فربه گی هرچه بیشتر فرو می پاشد.

جهد فرعونی چو بی توفیق بود هرچه او میدوخت آن تفتیق بود

ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب

ابوالفضل قدیانی

بند ۳۵۰

دیماه ۱۳۹۰

منبع: http://www.kaleme.com/1390/10/09/klm-84910

زنده باد گرگ

لعنت بر خ.ر، لعنت بر اسد و پدرش شغال. لعنت بر ظالمین. لعنت بر غرب. لعنت بر سکوت. لعنت بر ترس. لعنت بر پول. لعنت بر نفت. لعنت بر دروغ. لعنت بر ریا. لعنت بر مزدور. لعنت بر خائن. لعنت بر ستمگر. لعنت بر قاتل. لعنت بر اروپا. لعنت بر آمریکا. لعنت عوام فریب .لعنت بر سازشکار. لعنت بر جمهوری اسلامی. لعنت بر بعث. لعنت بر نفس ستمگر. لعنت بر قساوت. لعنت بر خونخوار . لعنت بر مستکبر. لعنت بر قبیح...

باز هم درود بر شرافت گرگ... پس، زنده باد گرگ.

خداحافظی موقت!

با تشکر از همه دوستان عزیز و همسنگران گرامی! تا اطلاع بعدی این وبلاگ آبدیت نخواهد شد. به امید پیروزی حق بر باطل! ما پیروزیم چون خدا با ماست. انشاالله بر میگردم.

نوشته ای برای ستمدیدگان سومالی

تنها حرفی را که قرار است در این نوشته بیان کنم، به قحطی سومالی مربوط می شود. بنده منظورم از نوشته چند مدت پیش در مورد سومالی این بود که چرا جمهوری اسلامی با تظاهر و ریا قصد دارد که به مردم ستمدیده سومالی کمک کند ولی به مردم خودش نه! باور کنید که با تمام وجود اعتقاد دارم که باید به این مردم مظلوم کمک کرد. دوباره اینجا اعلام میکنم که از ته قلبم ایمان دارم که همزمان باید هم به مردم کشورم ایران و هم به تمام مردم ستمدیده و گرسته دنیا کمک کرد. ولی به این حکومت فاشیستی ایران اعتماد ندارم. دوست دارم همه مردم کشورم را به دستگیری از همه مظلومان ایران و جهان و مردم سومالی دعوت کنم. یا حق!

کجایند کسانی که بیانیه های میرحسین را مسخره می کردند!؟

کجایند آن عده ای که همواره در حال بد و بیراه گفتن و تمسخر بیانیه های میرحسین بودند!؟ چرا دیگر صدایشان در نمیاید!؟ یادم هست هر زمانی که میرحسین یک بیانیه میداد، عده ای دست به لودگی میزدند و ایشان را تمسخر میکردند و میگفتند که موسوی کاری جز بیانیه دادن بلد نیست. الان بیشتر از چند ماه است که خبری از ایشان نداریم ولی دریغ از یک حرکت منسجم و درست و حسابی! سئوالم از این جماعت به اصطلاح منتقد این است که آیا هنوز قدرت بیانیه های موسوی را انکار می کنند و این حرکت بخردانه ایشان را مورد تمسخر قرار میدهند؟ امیدوارم این زودباوران پی برده باشند که همین بیانیه ها و پشتیبانی کردن از رای ملت بود که نیروی محرکه جنبش سبز را تامین می کرد. ببینید که چگونه ساکت و سر در لاک فرو رفته شده ایم و سرمان را در برف فرو برده ایم! حتی دیگر حاضر نیستم برای آزادی رهبران جنبش سبز حرکتی حتی جزیی انجام دهیم. تا قیام قیامت هم که در این خمودی بماینم، چیزی عایدمان نمی شود. اوضاع بدتر می شود که بهتر نه! به زودی خود را اسیری خواهیم یافت در خاورمیانه آزاد.

آسوده بخوابیم که هموطنانمان آواره کوچه و خیابانند!

مزدوران ریاکار ولایت وقیح در حال جمع آوری کمکهای مردمی برای قحطی زدگان سومالیایی می باشند ولی هنوز برای دیدن فقر ملت خود نیاز به عینک ته استکانی دارند. از آسیا تا آفریقا را می بینند و به دادشان میرسند ولی از بیت رهبری قادر به دیدن خیابانها و پارکهای تهران و دیگر شهرهای ایران نیستند. خانواده هایی که بر اثر فقر در خیابان خیمه زده اند و دادرسی ندارند. به علت نداشتن توانایی مالی در پرداخت اجاره خانه، با خانواده خود در خیابان ها آواره اند و سرگردان. مردمانی که از همین خاکند ولی باید گرسنه سر بر زمین بگذارند. حال بماند که با این همه گرگ در خیابان، معلوم نیست که قرار است چه بر سر زن و فرزندانشان بیاید! وای بر این خامنه ای! وای بر این حکومت! و البته صد وای بر ما ملت در خواب خوش غنوده.

من هرگز مخالف کمک به مردم قحطی زده و ستمدیده نیستم. صد البته که این وظیفه انسانی و دینی ماست که به هر فقیر مظلوم ستمدیده کمک کنیم. انسانیت حکم میکند که بی تفاوت از کنار این مسئله نگذریم، ولی آیا ما در ایران خودمان کم گرسنه داریم!؟

آیا هنوز اتفاقی نیفتاده است!؟

اول قرار بود که اگر موسوی و کروبی را گرفتند، ما کاری کنیم کارستان و قیامت و از این حرفها. ولی وقتی که در حبس افتادند ما با خود گفتیم که فعلا اتفاق خاصی نیفتاده است! با این سهل انگاری خود باعث شدیم تا مزدوران و قاتلان ولایت وقیح گستاخ تر از قبل شوند و فکر محاکمه این دو تن را در سر بپرورانند. مطمئن هستم که اگر قرار باشد این درندگان دست به این کار بزنند، ما باز هم سر خود را مثل کبک در برف فرو خواهیم برد و خواهیم گفت که هنوز اتفاقی نیفتاده است! باید از روی شهدامان شرمنده باشیم که این چنین سست و بی اراده ایم.

اگر سوریه در اروپا واقع می شد، باز هم اوضاع اینچنین باقی می ماند!؟

ماه مبارک رمضان بر همه، به خصوص بر ملت آزاده سوریه مبارک باد. مردمانی که ترس در بینشان مفهومی ندارد و تنها می توان آن را در فرهنگ لغت جستجو کرد. مردمانی که با این همه ددمنشی اسد و یارانش دست از آزادیخواهی و عدالت طلبی برنداشته اند. مردمانی که به آزادگی مفهومی تازه بخشیده اند، درود بر شرف و همت و غیرتشان! اینان ماه رمضان را با خون شروع کرده اند اما امید آن دارم که با نصرت و پیروزی به پایان ببرند. وای بر این مزدوران اسد! وای بر خود اسد و لعنت بر پدرش! وای بر حرامیانی که با کمک قاتلان تحت امر ولایت وقیح دست به چنین جنایاتی میزنند و آنگاه خود را رستگاران عالم میدانند.

به راستی این همه دست روی دست گذاشتن دولتهای به ظاهر آزادیخواه و دموکرات برای چیست!؟ مگر نه اینکه ادعای حق طلبیشان گوش فلک را کر کرده است!؟ بعد از حدود 5 ماه از تظاهراتهای گسترده در سوریه این دولتهای بزرگ تنها به چند اطلاعیه و پیغام بسنده کرده اند! نمی دانم آیا اگر این جنایات بغایت هولناک در قلب اروپا رخ می داد باز هم این دولتهای به ظاهر آزادیخواه سکوت می کردند!؟ و یا به مانند کزوو در زمانی کوتاه به نتیجه لازم میرسیدند و جلوی جنایت را می گرفتند!؟ لعنت بر این همه تبعیض و تزویر و ریا!

نیک آهنگ کوثر، گرگی در لباس میش!

این به اصطلاح انسان همواره در صدد تمسخر دیگران بوده تا انتقاد. همیشه با کارتونهای سخیف و بی محتوای خود به بدنه جنبش سبز ضرباتی را وارد کرده که باعث تحسین دشمنان این جنبش مردمی شده است. شاید بهتر است او را یک ستون پنجم در داخل جنبش بدانیم تا یک منتقد خیرخواه. اگر با دقت کارهای این "هنربند" را زیر نظر بگیرید، خواهید دید که نه تنها از نظر محتوا بی ارزش هستند بلکه به قدری کینه توزلنه و احمقانه هستند که هر انسان عادلی را دل شکسته می کنند.

بنده شخصا با برخی از دیدگاه های سید محمد خاتمی درباره این "نظام"، اختلاف نظر شدید دارم ولی هرگز به خود این اجازه را نداده ام که ناعادلانه و خصمانه از ایشان انتقاد کنم. در این چند ماه نزدیک به انتخابات، خاتمی همواره یک حرف را زده و هیچگاه خواسته اش تغییری نکرده است. همیشه بیان کرده که ابتدا باید شرایط مد نظرش تحقق یابد و بعد در انتخابات شرکت نماید. البته همه ما می دانیم که شرایط ایشان هرگز از طرف حکومت مهیا نخواهد شد چرا که در این نظام فاشیستی برگزاری انتخابات آزاد بسان یک لطیفه می ماند تا واقعیت. حال شما کمی به کارهای گستاخانه "بد آهنگ" در این مورد رجوع کنید و ببینید که همواره پایش را از گلیم ادب و انتقاد فراتر گذاشته و خاتمی را به باد توهین گرفته است. البته ناگفته نماند که ایشان در مورد موسوی، کروبی و سایر اعضای سرشناس جنبش سبز نیز همین سیاست مذبوحانه را دنبال نموده اند.

اگر به کامنت های ایشان در جواب کاربران سایتش نگاهی بیندازید، به لحن کودکانه و لجوجانه این فرد پی خواهید برد که حتی برای مراجعه کنندگتن سایت خود نیز احترامی قائل نیست. این فرد با چند روز زندان رفتن، خود را یک فرد کاملا سیاسی و آگاه به مسائل روز سیاست میداند و همه را بدهکار خود. ولی باید به یادش آورد، آن روزی را که با چه لحن ملتمسانه ای در روزنامه از ولی وقیح و نظام فاشیستی اش طلب عفو میکرد تا مبادا دوباره راهی زندان شود. کسی که الان هیچ تصویر درستی از شرایط داخل ایران ندارد، چطور به خود این جرات را می دهد تا کسانی که وفادار بودنشان به مردم ثابت شده است را مورد تمسخر قرار دهد! فردی که روزی بخشش را از نظام ولایی اشغالگر ایران گدایی میکرد، اکنون کسانی را که برای ایران خون دل ها خورده اند را مزدور و دستمال به دست می نامند! برای اثبات این ادعا کافیست به کارهای ایشان دوباره نگاهی بیندازید تا موضوع برایتان کاملا روشن گردد.

شرکت در انتخابات، حماقت از نوع ایرانی

تا زمانی که در کشور شرایط برای انتخابات آزاد مهیا نشود، شرکت در انتخابات در ایران تنها به خودکشی میماند. هر چند که قبل از برگزاری هر انتخابات آزادی در رابطه با مجلس و یا ریاست جمهوری باید ابتدا "نوع نظام حاکم بر کشور" بر مبنای رای مردم مورد ارزیابی قرار بگیرد تا مشخص گردد که آیا اصلا این حکومت مشروعیت دارد یا خیر!؟ چطور امکان دارد که بیش از 30 سال از عمر یک حکومت بگذرد ولی حتی یک نظرسنجی ساده هم در مورد مشروعیت آن حکومت به عمل نیاید! کدام جمهوری واقعی را سراغ دارید که هر منتقدی را در بند و هر مخالفی را اعدام نماید!؟ در کدام کشور دموکراتی هنرمند یک کشور را در زندان محبوس می کنند و او را از ادامه کار هنری اش محروم می نمایند!؟

در هیچ شرایطی نباید در بازیهای کثیف این حکومت شرکت کرد مگر اینکه ابتدا در مورد مشروعیت این حکومت شفاف سازی صورت گیرد. شرکت در هر یک از انتخاباتهای آینده در نظام فعلی ایران مطمئنا یک حماقت است، حماقت. در تنها موردی که از رای دادن در این نظام سراپا فساد ولایت وقیح پشیمان نیستم، همان انتخابات ریاست جمهوری 88 است که بر همگان مشخص شد این حکومت به هیچ وجه اصلاح پذیر نیست. انتخاباتی که در آن جهانیان حساب مردم ایران را از حکومت آن جدا نمودند و دانستند که این حکومت حتی در بین مردم ایران نیز منفور و مهجور است.

18 تیر، روز خیزش جنبش دانشجویی گرامی باد

فردا سالگرد 18 تیر ماه است. ماهی که نامش با دانشجو گره خورده و یادآوری این تاریخ لرزه بر اندام علیل دیکتاتور حقیر ایران می اندازد. روزی که جوانان دانشجوی ما را به خاک و خون کشیدند و به نام خدا به قتل رساندند. روزی که ولی وقیح کوته بین این حکومت جائر در جمع مزدوران خود اعلام کرد: "حتی اگر عکس مرا هم پاره کردند شما عکس العملی از خود نشان ندهید". می بینید که چه اندازه است درجه این حماقت!؟ حتی عکس خود را هم مقدس می پندارد! جباران زمان بدانند که این آتش حق طلبی مردم ایران و بخصوص دانشجویان این مملکت، خاموش شدنی نیست. خائنین بدانند که باید به فکر آینده خود باشند و بر این حاکم فاسد و وعده هایش تکیه نکنند که اتکا به این جانیان بسان ساختن خانه بر روی آب است. 18 تیر ، روز خیزش جنبش دانشجویی را گرامی می داریم.

با تمام وجود همه انتخابات های پیش رو در جمهوری اسلامی را تحریم می کنم

بنده همواره جزو آن دسته از افرادی بودم که اعتقاد داشتم این حکومت را باید از داخل و به آرامی اصلاح کرد. همیشه با انقلاب و انقلابی گری مخالف بودم و هستم. ولی متاسفانه بعد از انتخابات سال 88 که آن خیمه شب بازی مزورانه راه افتاد به این نتیجه رسیدم که این حکومت اصلا اصلاح پذیر نیست و برای این حاکمان فاسد و جائر مرغ ولایت یک پا دارد و بس! در انتخابات 88 شرکت کردم و بسیاری از کسانی را که حتی یکبار هم در جمهوری اسلامی رای نداده بودند نیز با خود همراه کردم. البته به هیچ وجه از شرکت در آن انتصابات ناراحت نیستم. چرا که ما با تمام قوا شرکت کردیم و میخواستیم اصلاح کنیم ولی اینان نشان دادند که راهی را که ما انتخاب کرده بودیم ره به ترکستان است.

با همه احترامی که برای آقای خاتمی قائلم ولی باید به او متذکر شوم که ای بزرگوار! دل از این نظام فاسد بکن، اینها قبلا امتحان خود را پس داده و چندین بار رفوزه شده اند. چرا بر یک تئوری غلط که همان دین سیاسی است پافشاری دارید!؟ به عنوان یک ایرانی مسلمان که هم علاقه مند به اسلام واقعی و هم علاقه مند به ایران هستم، تمام انتخابات های پیش رو در جمهوری اسلامی را تحریم می کنم و تا جایی که در توان دارم مردم را نیز از شرکت کردن باز می دارم. همراهی با این حکومت در هر یک از رویدادهای پیش رو، کاری بس نابخردانه و مورد تمسخر آیندگان خواهد بود.

مزدوران شهر رشت را شناسایی کنید

لطفا این مزدورهای کثیف شهر رشت را که در نوشته قبلی ام گفته بودم، شناسایی کنید.

22 خرداد 90 در شهر رشت

بالاخره 22 خرداد آمد و بالاخره قسمت شد من هم در این روز سهمی داشته باشم. خدا خواست به شهر رشت رسیدیم. قبلا میدانستم که 22 خرداد قرار است در خیابان مطهری این شهر تجمع صورت بگیرد، از ساعت 6 تا 8 شب. یه همراه یکی از دوستان خودم را ساعت 6:30 بعد از ظهر سر قرار رساندم. متاسفانه خبری نبود و تنها یک مشت مزدور در خیابانها ایستاده بودند و مردم انگار که اصلا خبر نداشتند چه خبر است. یک بار تمام خیابان را به سمت بالا و یک بار هم به سمت پایین طی کردیم ولی هیچ خبری نبود. تا ساعت 7:30 عصر ایستادیم و سپس راهی خانه شدیم. دوستم از این مزدورها فیلم برداری کرد که آن را بعدا در همین وبلاگ برایتان میگذارم. اگر رشتیها توانستند لطفا شناسایی کنند.

از این پس سکوت بی معناست!

با جنایت امروز این رژیم سفاک، دیگر سکوت بی معناست.پدر را دق مرگ کردند و دختر را به شهادت رساندند. دیگر نباید سکوت کرد. ای بازاری! ای کارگر! ای روحانی! ای ملت! ایران دارد نابود میشود. نخبه های ما را دارند قتل عام می کنند. آیا باز هم می خواهید تظاهرات سکوت راه بیندازید!؟ بدانید که این حماقت خواهد بود. بدانید که نباید با طناب پوسیده و ناشناخته این شورای هماهنگی راه سبز امید به قعر چاه افتاد. نمی گویم باید خشونت بکار برد ولی باید بپا خواست، دهان را باز کرد و از جان خود دفاع کرد. این سفاکان ملعون همینند که می بینید. ایمان دارم که سکوت بیش از این جایز نیست و سکوت مساوی خواهد بود با خفقان و مرگ. مرگ عزیزترین کسان.

آیا باز هم به این وحشی های هار فرصت آدم شدن خواهید داد؟

مهندس سحابی دار فانی را وداع گفت. کسی که به گفته شاهدان حداقل 50 سال برای ایران و حقوق ایرانیان مبارزه کرد و سرانجام از دنیا رفت ولی با امید فراوان نسبت به آینده ایران.



امروز خبری خواندم که مرا برای بیشتر از چند دقیقه شوکه و میخکوب کرد. "هاله سحابی در مراسم تشییع پدرش شهید شد". در مراسم ختم پدر، دختر را میکشند! من به جرات میگویم که هیچ جلادی در طول تاریخ تا این حد قسی القلب نبوده است و ایمان دارم کثیف تر از اینان هم نخواهد آمد! که هستند این قاتلان ددمنش انسان نما!؟ به راحتی در روز روشن آدم میکشند. آیا باز هم می خواهیم به این جانوران درنده امان بدهیم؟ باز هم انتظار آدم شدن این خبیثان را میکشیم؟ چرا لال شده ایم؟ چرا فلج شده ایم؟ مگر قرار نبود این ماه، ماه خون باشد و سید علی قاتل، سرنگون!؟ ما را چه شده!؟ نمی فهمم! نمی دانم اشکال کار کجاست! خدا به تو پناه میبریم از شر و ظلم این "هرزه علفهای باغ کال پرست".

پ.ن: عکس از صفحه فیسبوک عزت‌الله سحابی

تولد حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر مبارک

سالروز تولد حضرت فاطمه زهرا (س) و روز مادر رو به همه زنان و مادران ایران زمین تبریک میگم و امیدوارم که همه مادران ایران زمین و همه مادران دنیا همیشه سالم و شاد باشند. امیدوارم که همه ما همیشه قدر مادرانمان را بدانیم که براستی بهشت زیر پای مادران است. روز مادر مبارک باد.

خداوند رحمتت کند ناصر خان حجازی


همواره عاشق نگاه ساده و رک گویی ات بودم ولی بی تعارف بگوییم ظاهرت را از مربیگری ات بیشتر دوست داشتم. راستش را بخواهی تو را همانطور که بودی دوست داشتم و به اینکه هرگز سر تعظیم فرود نیاوردی افتخار میکردم. دوستت داشتم برای صداقتت و برای نگاهی که هزاران حرف در پس آن بود. همواره از قد و قواره ات با آن پالتوی بند و کراوات و عینک دودی لذت میبردم. همیشه شجاعتت و اینکه همیشه خودت بودی را تحسین میکردم. خداوند رحمتت کند ناصر خان حجازی، اسطوره ای که همیشه اسطوره باقی ماندی و تا آخرین لحظه های حیاتت هم سر خم نکردی. خداوند تو را در بهشت برین جای دهد، انشاالله. همیشه دوستت داریم و همیشه در قلب ما خواهی ماند. بدرود ناصر خان... بدرود...

آقای خاتمی، به خنده انداختی ملتی را...

آقای خاتمی عزیز طی سخنرانی ای که چند روز پیش برای ایثارگران و جانبازان داشتند ابراز کردند که هر دو طرف در حقشان ظلمهایی شده و بهتر است که دو طرف همدیگر را ببخشند. آقای رییس جمهور سابق، که بنده همیشه از شما طرفداری کرده ام و دو بار هم به شما رای داده ام، این چه حرفی است که از دهانتان خارج نموده اید! آیا شما به راستی اعتقاد دارید که در حق این نظام پوسیده ولاییتان و رهبر جانیش ظلم شده است!؟ چرا قلب خانواده های داغدیده را می شکنید و دل زندانیان در بند را خون می کنید. بنده همواره از شما دفاع کرده ام ولی به خدا قسم که این حرف شما به هیچ وجه قابل دفاع نیست. مگر مظلوم می تواند در حق ظالم ظلمی مرتکب شود!؟ می خواهم بدانم که چرا شما همواره خود را در چهارچوب این نظام سرتاسر فساد محدود و مقید کرده اید!؟ آیا از مواجه شدن با این واقعیت که حکومت دینی در دست غیرمعصوم باعث فساد است، واهمه دارید؟ حکومت یا نظامی که هدفش خدمت به مردمش نباشد، مستعد دیکتاتوری و مستحق نابودی است. شما با اینگونه سخنان تنها چهره خود را نزد مردم خراب می کنید. بپذیرید که دین و سیاست در دستان ناپاک ولایت وقیح تنها یک نتیجه دارد و آن هم خراب کردن وجهه دین و نابودی انسانیت است.

برادر بزگوار، آقای خاتمی، دست از این نظام فاسد بشویید و به سخن امام معصوم (ع) گوش فرا دهید که فرمود: "هر حکومت دینی در دست غیر معصوم، حکومت طاغوت است".

می نویسم به نام فرزاد و برای مادر داغدیده اش

می نویسم برای عشق، برای قلب تپنده، برای ایران و به نام فرزاد! فرزاد کمانگر! فرزادی که اگر اغراق نباشد جانش را در کمانش نهاد و رها کرد تا درسی از آزادگی و صداقت را به ما ایرانیان بیاموزد. کاری که همواره در طول عمر کوتاهش در پی آن بود، در پی نور! در پی روشنگری برای نسل بعد! برای فرزندان من و تو. مینویسم برای فرزاد! برای کمانگیر دوران جاهلیت معاصر ایران! برای شمع بی فروغ راه فرزندانمان! برای فرزاد عزیزمان! هنوز صمیمیت و صافی نگاهش در ذهنم در جست و خیز است. هنوز دیدن تصاویر معصومانه اش قلب هر انسانی را می فشارد.

می نویسم برای مادرش که خطوط چهره اش سخنها دارد از دلتنگی و دلهره و غم. برای مادری که ثمره عمرش را در دل خاک خواباندند. اگر روزی ببینمش دستش را میبوسم و پیشانیش را و به او خواهم گفت: "بدان مادرم! که فرزاد تو تا ابد زنده خواهد ماند و نامش در دلهای ما ایرانیان و فرزندانمان روز به روز ریشه خواهد دواند". باز به او خواهم گفت: "ای کاش می توانستم مرحمی بیابم برای دل دردمند و شکسته ات در شبهای تنهایی بدون فرزاد!" انسان نامم ننهند اگر روزی فرا رسد و من داستان فرزاد ایران را برای فرزندانم بازگو نکنم.

25 اردیبهشت، روز معلم، را به تمام معلمان آزادیخواه و وطن پرست ایران زمین تبریک میگویم.

مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین

زدند، گرفتند و کشتند! داغها بر دل مادران برجا گذاشتند! کمر پدران را شکستند! اوباش حکومتی در قتل و عام مردم بی دفاع دست در دست هم بودند و جنایتها رقم زدند. می دانستم و مطمئن بودم که ظلم پا برجا نخواهد ماند. مکرها زدند با خدا ولی غافل از این که خداوند بزرگترین مکر کنندگان است. با خود گمانها کردند و گفتند که بهتر است اول مخالفان را از صحنه بدر کنیم تا دیگر مزاحمی سر راهمان نباشد! حالا مخالفان دیگر در هیچ کدام از صحنه های سیاسی این مملکت جایی ندارند و نقشی ایفا نمی کنند. چه مانده است!؟ روشن و واضح است، غنایم! اکنون زمان تقسیم غنایم میان اوباش است! اکنون هر کس سهم خود را از خون این ملت ستمدیده می خواهد. دیگر گذشت متحد بودن برای از میدان بدر کردن مخالفان! الان باید بسان گرگان گرسنه همدیگر را بدرند تا سهم بیشتری عایدشان شود. فکر کردند که خداوند رهایشان میکند!؟ "مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین". بدرید همدیگر را سگان ولایت! بدرید! بدانید که لحظه ای نبود که این روز را از خداوند طلب نکنم! بدرید همدیگر را کثیفان روزگار! بدرید و بدانید که خداوند بزرگترین مکر کنندگان است.

ارزش هر چیز را از اهلش بپرس

ارزش خواهر را، از کسی بپرس که آن راندارد

ارزش ده سال را، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند

ارزش چهار سال را،از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس

ارزش يک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است

ارزش يک ماه را، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است

ارزش يک هفته را، از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس

ارزش یک ساعت را، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند

ارزش يک دقيقه را، از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است

ارزش يک ثانيه را، از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است

ارزش يک ميلی ثانيه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپيک، مدال نقره برده است

زمان برای هيچکس صبر نمیکند.

تک تک ساعت چه گوید، گوشدار!

صدای ثانیه شمار ساعت را میشنوی؟ تنها 2 روز دیگر تا روز کارگر فاصله داریم. باید به ا خاست! برای رسیدن به آزادی راهی نمانده! تنها چند قدم! فقط کافیست که قدر تک تک ثانیه ها را بدانیم و آنوقت است که ساکن و خاموش نخواهیم نشست. قطعه شعری را که نمیدانم شاعرش کیست، به مناسبت این دوران در زیر به یادگار می گذارم.

تک تک ساعت چه گوید گوشدار
گویدت بیدار باش ای هوشیـــار

از تن آسایی و بیکاری بتــرس
مشو یک ثانیه یی غافل زدرس

عقربک آهسته پندت میدهـــــد
پند شیرین تر ز قندت میدهــــد

گویدت جانا گذشتـــه در گـذشت
هیچ عاقل پشت بگذشته نگشت

همچو من طاقتُ ور زنده بــاش
روز تا شب در غم آینده بـــاش

تنبلی آرد به چشمان تو خـواب
میشود آینده ات یک سر خراب

زندگی پیوسته با آینـــــده است
هرکه را آینده باشد، زنـده است

هر که او غافل ز آینده شـــــود
بر در آینده گان بنده شـــــــــود

باید با جنبش کارگری همراه و هم صدا شد

کارگری خود را سوزاند! خود را کشت! خود را از شر زندگی ای که این حکومت برایش درست کرده بود، خلاص کرد! کارگر دیگری در راه گرفتن حق خود و خانواده اش بر اثر ضربات باطوم راهی بیمارستان شد. کارگری به دلیل شرمندگی در برابر زن و بچه خود را حلق آویز کرد. کارگری برای حقوقش قیام کرد ولی کسی همراهیش نکرد و در نهایت او هم در زندانهای این جلادان زمانه جان سپرد.

یازدهم اردیبهشت نزدیک است. باید با جنبش کارگری همراه و هم صدا شد و خواسته های به حق خود را طلب کرد. باید بر خشم خود بیافزاییم. باید از این همه جور و ستم آنقدر خشمگین شد تا آتش این خشم دامان این فاسدان را بگیرد. نگذاریم مرگ و اعدام و خودسوزی یک هموطن برایمان عادی شود.
رسانه شمایید.

آری! ما بردگانیم!

تا کی سکوت!؟ زدند، گرفتند، شهید کردند و ما همچنان آرام و خمود در کنج خانه هایمان نشسته ایم، به امید فرشته ای که از غیب بیاید و آزادی را برایمان به ارمغان بیاورد. رهبران سبزمان نزدیک به دو ماه است که دربند هستند ولی انگار نه انگار! به گمانم قرار نیست که دیگر از این ملت آبی گرم شود. هنرمندانمان را در زندانها کردند، ما باز هم هنوز ساکت نشسته ایم. خودمان قرار اعتراضی برای سه شنبه ها میگذاریم ولی سر قرار حاضر نمی شویم! قبض های سرسام آور گاز و برق از راه میرسند و ما به جای آنکه متحد شویم و کاری کنیم کارستان، هجوم می بریم به اداره گاز و برق یا شکایت می بریم به فلان وکیل خائن مجلس و یا فلان رییس اداره تا شاید او دردی از ما دوا کند ولی غافل از اینکه اگر او با قاتلان این ملت هم کاسه نبود، به او ریاست نمی دادند!

دارند در استان های جنوبی آدم می کشند ولی دریغ از یک جو نوعدوستی! امروز 12 نفر را شهید کردند. میدانی یعنی چه؟ یعنی 12 انسان! 12 موجود زنده و شاید 12 نان آور خانه! ما کجاییم! "شهریاران" را چه شد!؟ میدانی خوزستان در زمان جنگ چه ها کشید؟ آیا این است پاسخ آن همه وطن پرستی و ازخودگذشتگی؟ میدانی خرم شهر هنوز ویرانه است؟ خبر از محرومان مسجد سلیمان داری؟ اگر امروز اعراب هموطن ما را می کشد مطمئن باشید فردا به در خانه هامان خواهند آمد و ما را نیز قتل عام خواهند نمود. برای این دجالان، ترک و لر و کرد و گیلک و بلوچ و شیعه و سنی و مسیحی و کلیمی ندارد. همه ما برای آنها یکی هستیم، برده! آری! ما بردگانیم! و تا زمانیکه در خواب بمانیم، همیشه برده خواهیم ماند!

انقلاب یک شهید داشت، آن هم اسلام بود!

آقایان عالم بهوش باشید. برای رضای خدا هم که شده قیام کنید. تا دیروز داستند بر طبل شباهت خامنه ای با امام علی (ع) میکوفتند و اکنون دارند این ملعون را عیسی مسیح زمانه می نامند. عیسی (ع) در گهواره به اذن الهی زبان به سخن گشود ولی این دین فروشان دنیاپرست ادعای سخن گقتن رهبرشان بلافاصله بعد از به دنیا آمدن و قبل از بریدن بند نافش را دارند! حتما هم فردا ادعای پیامبری این مردک را خواهند داشت. ای عالمان مذهبی که دور از سیاست بازیهای این حکومت هستید، بدانید که مسولیت سنگینی بر عهده شماست. اگردیروز بهانه ها این بود که شما دور از سیاست و از سیاست بیزارید، امروز دیگر بهانه ای پذیرفتنی نیست. دارند با اصول و فروع دین خدا بازی میکنند و آن را به سخره می گیرند.

مگرنه اینکه شما عالم دینی شده اید که دین خدا را از این سیاست بازیها و بازیچه شدنها دور نگه دارید!؟ پس امروز کجایید که دین خدا تنهاست!؟ علی (ع) و اسلام تنها مانده اند در دست این دجالان و گرگهای خونخوار زمانه! دارند اسلام را سر می برند، دارند شهیدش می کنند. کجایند مالک ها و حمزه ها و اباذرها و سلمان ها!؟ که اگر بودند، سر از تن این خائنین جدا میکردند. تازه دارم می فهمم که چه گفت آن روحانی عالیقدر در آن هنگامه انقلاب! علامه طباطبایی را می گویم که فرمود: "انقلاب یک شهید داشت، آن هم اسلام بود". تا کجا را می دید این بزرگ مرد مسلمان خداشناس!

ای پاسبانان دین خدا! قیام کنید که فردا شما جواب گویانید در محضر عدل الهی. به یقین ما هم باید جوابگویی اعمالمان باشیم ولی به وسعت مسئولیت خودمان نه بیشتر! ولی شما چطور که هر حرکتتان به نوعی اسلام تلقی می شود!؟ حسابتان به کلی از ما مردم عادی جدا خواهد بود.

حمام رفتن خ.ر و پسرش

یه روز خ.ر سر صبح از خواب بیدار میشه با خودش فکر میکنه که اگه امروز بتونه به یه حموم سنتی بره، خیلی بهش خوش میگذره. تازه یه پولی هم به دلاک میده تا حسابی مشت و مالش بده. ساکش رو میبنده و میره به سمت حموم. کارش که تموم میشه میره سر دخل تا پول حموم رو پرداخت کنه. از حمومی میپرسه: "چقدر میشه؟" بهش جواب میده: "3000 تومن". خ.ر پول رو میده و راه میوفته به سمت خونه. وقتی میرسه خونه به مجتبی میگه: "پسر! من رفتم حموم سر کوچه، خیلی حال داد. تو هم برو، بهت خیلی خوش میگذره".

پسر به حرف پدر گوش میده و فرداییش میره حموم. بعد از اینکه حمومش تموم میشه به حمومی میگه: "آقا حساب ما چقدر میشه؟" یارو میگه که: "6000 تومن". مجتبی میگه: "بابام (خ.ر) دیروز اومد و شما ازش 3000 تومن گرفتی! چرا از من داری 2 برابر پول میگیری!؟" حمومی جواب میده: "آخه میدونی چیه؟ تو کثیف تر از پدرت هستی."

پ.ن: این لطیفه ساخته مردم یمن درباره رییس جمهور خودشون و پسرشه که با کمی تغییر در اینجا ذکر شد.

می دانم سنگینی بار شانه هایت را میرحسین عزیز

گمان نمی کنم که بلایی از این سنگین تر در عالم هستی وجود داشته باشد. می دانی کدام بلا را میگویم؟ آری! یتیم شدن را! چه مردان که با مرگ پدر، کمرشان شکست و داغ پدر همواره برایشان تازه ماند. وای! که چه دردی است درد فراق پدر! حتی برای مردی که مشقتهای راه حق طلبی را با جان و دل در آغوش کشید و با سینه ای ستبر به کار زار اهریمن تا دندان مسلح رفت. مردی که درد 70 میلیون هم وطن خود را به دوش کشید و در این راه ذره ای تردید به خود راه نداد و لحظه ای پا را عقب نگذاشت. تا جایی پیش رفت که ابلیس نابکار زمانه هم از به زانو درآوردنش نا امید گشت و کمر به قتل عزیزانش بست. ولی مرد داستان ما به معنای واقعی کلمه مرد بود و ایمانی راسخ داشت و توکلی قوی. آنقدر اهریمنان او را در تنگنا قرار دادند تا اینکه پدر بدون در آغوش کشیدن پسر برای آخرین بار، دنیا را ترک گفت.



می دانم سنگینی بار شانه هایت را، میرحسین عزیز. میدانم که چه در دل می کشی برای ندیدن پدر در لحظه آخر! ولی ایمان دارم که تو همچنان چون کوه ایستاده ای و شاید به واسطه همین داغ، مصمم تر از همیشه بر سر پیمانت با مردم پافشاری خواهی گرد. ای همراه همیشکی جنبش و ای یار دیرین مردم بدان که ما تنهایت نخواهیم گذاشت. ما را در این غم سنگین شریک خود بدان و مطمئن باش که همگی ما همیشه با تو هستیم و خواهیم ماند و از خداوند برای پدر بزرگوارتان طلب آمرزش داریم. روحش شاد.


آیا فکر نمیکنید که زمان آن رسیده باشد تا از خواب خرگوشی بیدار شویم؟

هر گوشه از این عالم قیامتی برپاست! نه! بهتر است بگویم که در خاور میانه قیامتی برپاست! همه در جنب و جوش و خروش هستند. به هر جا می نگری، ملتی قیام کرده و در جستجوی آزادی خویش است و دیکتاتوری حقیر را می بینی که دارد خونها بر زمین میریزد. این موج آزادیخواهی از تونس و مصر شروع شد و اکنون دارد با سرعتی باور نکردنی عربستان ، لیبی، یمن، بحرین و سوریه را در مینوردد. سوال اینجاست که ما در کجای این موج عظیم قرار داریم؟ بعد از گذشت حدود دو سال پر فراز و نشیب که ملت ما فداکاریها کردند و خونها دادند و زندانها بدست حکومت دجال خامنه ای پر شد، ما کجای این موج آزادیخواهی قرار داریم. نمیگویم که در این چند ماه اخیر کار نکردیم ولی ایمان دارم که کم کاری کردیم. اکنون بهترین زمان ممکن برای گذاشتن فشار بر روی گلوی این حکومت فاسد و تمام وابستگانش است.

براستی چرا در خواب خرگوشی فرو رفته ایم!؟ چرا با این موج همراه نیستیم. میتوانم به جرات بگویم که اگر این فرصت را غنیمت نشمریم و با جو منطقه هماهنگ نگردیم، فردا همه آن ملتها را در آزادی خواهیم یافت و خودمان همچنان در میانه راه خواهیم بود، با حسرتی باور نکردنی. این ملتها به مانند ما حرف نزدند ولی در عوض عالی عمل کردند و به جای اینکه با حرف زدن خشم خود را کاهش دهند، با سکوت خود آن را به نقطه انهدام رساندند و سپس عمل کردند، تا جاییکه هیچکدام از این دیکتاتورها را یارای ایستادگی در برابر این ملتها نبود. می دانید روزها و شبها در خیابانها ماندن یعنی چه؟ میدانستید که مصریها روزها و شبها در خیابانها ماندند؟ میدانستید که یمنی ها هم دارند به همین منوال عمل می کنند؟ می دانستید که رییس جمهور یمنی ها به ملتش وعده داده بود که اگر به خانه هاشان برگردند، او از قدرت کناره گیری خواهد کرد ولی مردم به هیچ وجه حاضر نشدند که به این خواسته او تن در دهند؟ آیا فکر نمیکنید که زمان آن رسیده باشد تا از خواب خرگوشی بیدار شویم و به راه خود ادامه دهیم؟ آیا فکر نمیکنید که داریم بازهم فرصت سوزی میکنیم؟ اصلا مگر قرار نبود که رهبران جنبش را از دست این حکومت ظالم نجات دهیم و طومار این فاسدان را درهم بپیچیم؟ بهتر است تا دیر نشده تکانی به خودمان بدهیم. وای به روزی که شنیدن و دیدن جنایات این حکومت برایمان عادی شود و ما دچار بی تفاوتی بشویم.

سال 1390، سال آگاهی بخشی تا رهایی، بر همه دوستان و مبارزان راه آزادی مبارک باد

به عنوان دوست و عضو کوچکی از جنبش سبز، فرا رسیدن نوروز و سال نوی خورشیدی را به همه دوستداران و مبارزان راه آزادی تبریک عرض میکنم و امیدوارم امسال با عظمی راسخ تر از سال گذشته برای ریشه کن کردن ظلم و استبداد از ایران عزیزمان، قد علم نماییم و جز اتحاد راهی در پیش نگیریم که رمز پیروزی به راستی همان اتحاد است و اتحاد. جا دارد در این بهار زیبا یادی از شهدای عزیزمان کنیم که شجاعانه و سخاوتمندانه جان خود را در کف دستان خود گرفتند و برای آزادی و سربلندی ایران خون خود را نثار کردند. یادشان را گرامی میداریم و همواره رهرو راهشان خواهیم بود. برای خوانواده های داغدیده شان طلب صبر جمیل از خداوند دارم. همچنین از خداوند باری تعالی طلب آزادی و رهایی عزیزان دربندمان را دارم و امیدوام که دیگر هرگز زندانیی به عنوان زندانی سیاسی در هیچ کجای ایران و جهان نداشته باشیم. در این سال جدید باز هم دست دعا به سوی ایزد منان دراز میکنم و از اوطلب یاری میکنم در یاری ما برای سرنگونی این رژیم فاسد و همه رژیمهای ظالم و دیکتاتور منطقه که خون بیگناهان زیادی را در این روزها بر زمین ریخته اند، باشد که زمین هم لعنشان کند. در این سرسبزی روزگار خود را با همه آزادیخوان جهان هم پیمان میدانم و با آنها بر سر این پیمان همدلی و برادری خواهم ماند تا پای جان.

رسانه های سبز امسال را سال آگاهی تا رهایی نامیده اند. خودم به شخصه به این موضوع اعتقاد دارم که تنها با آگاه سازی و اطلاع رسانی است که میتوان همه اقشار جامعه را با هم در برابر ظالم متحد کرد و در این برهه زمانی این مسولیت بر عهده من و تو نهاده شده است. این روزهای عید بهترین زمان ممکن برای آگاهی بخشی به دوستان و فامیل و آشنایان است. فرصت را غنیمت بشماریم و از همین امروز دست به کار شویم. عید شما مبارک.

سه شنبه ای برای غلبه نور بر تاریکی

سه شنبه ای دیگر در راه است و باید خود را برای نبردی دیگر با فاسدان و جباران زمانه آماده کرد. سه شنبه ای برای غلبه نور بر تاریکی. همواره ایرانیان احترام خاصی را برای نور و آتش قائل بوده اند و آن را مظهر پاکی و زداینده آلایندگی و ناپاکی می دانسته اند. این بار جنبش سبز ایران میخواهد در این روز مبارک به نبرد با تاریکی برود. صد البته که همیشه نور بر تاریکی پیروز است و همواره شکست از آن سیاهی طلبان خواهد بود. نور این جنبش همان روحیه حق طلبی، آزادی خواهی و عدالت طلبی آن است و مطمئنا این اراده قوی ملت، به سقوط حکومت فاسد و دجال ولایت وقیح منجر خواهد شد. دیکتاتور باید بداند که در این چهارشنبه سوری بهتر است برای فرار قریب الوقوع آماده باشد و بساط خود و دار و دسته ملعونش را از سرزمینمان، ایران، جمع کند.

باید اطلاع رسانی را در خارج از اینترنت و در بین مردم بیشتر کرد و به مردم این خودباوری را داد که آنها هم میتوانند به مانند مردم آزادیخواه کشورهای همسایه، بر سالها دیکتاتوری و قداره کشی پایان بدهند. رسانه شمایید.

سه شنبه، روز رستاخیز جنبش سبز به احترام زنان سرزمینم

فردا، سه شنبه، 8 مارس (17 اسفند) مصادف است با روز جهانی زن. روز ارج نهادن به گوهر وجودی زن و احترام گذاشتن به ذاتی که باید از او به زیبایی و به عنوان نیمه دیگر و کامل کننده مرد یاد کرد. خداوند در قرآن مجید، مرد و زن را مایه آرامش همدیگر میداند و بر ارزش و اعتبار زن صحه میگذارد. فردا روزی است که ما باید به ندای عزیزمان ادای دین نماییم و مستحکم تر از همیشه و پر شورتر از قبل در میدان مبارزه حاضر شویم، در هر کجای دنیا که باشیم. فردا روزی است که باید بار دیگر به بانوان همرزم عزیزمان که در زندانهای سفاک زمان، خامنه ای، مورد آزار و شکنحه قرار می گیرند، ادای احترام نماییم و دستهایشان را به امید ایرانی آباد و آزاد بفشاریم. فردا روز رستاخیز جنبش سبز به احترام زنان سرزمینم، ایران، است.

دوستان باید هر روزمان سه شنبه اعتراض باشد و هر روزمان روز زن. نباید درنگ کرد و دل به هفته ای یکبار اعتراض خوش کرد. در مصر مردم 18 روز را درخیابانها چادر زدند و حتی یک زوج جوان در وسط همان خیابان مراسم ازدواجشان را برگزار نمودند. در یمن مردم چند روزیست که در خیابانها چادر زده اند و سر کار نمی روند. باید قبول کرد که تنها راه ساقط کردن این حاکم ظالم و این حکومت فاسد، اعتراضات شبانه روزی و ماندن در خیابانها است. تنها ابزار در دست ما روشنگری و اطلاع رسانی است. فردا و روزهای بعد به یاد شهدایمان و به یاد زنان در بند و مادران داغدیده ایرانی باید دست به اعتراضات گسترده در سراسر ایران زد. رسانه شمایید.

استخوان لای زخم تا کی؟ باید این دندان فاسد را از ته کشید!

ای کسانی که هر روز ابراز خوشحالی میکردید که دارید "یارانه" می گیرید! دید که بالاخره این دولت گذاشت در کاسه تان. باز هم هوس گرفتن 44500 تومان به سرتان میزند؟

می دانم که خیلی از مردمی که در صفهای طولانی و مزخرف بانکها برای گرفتن یارانه شان میایستادند، احتیاج به این پول داشتند و این را هم میدانم که خیلی هاشان گرفتارند و مشکل دارند ولی همین مردم باید بفهمند که این دولت و این حکومت فاسد به هیچ وجه خیرخواه این ملت نبوده و نیست. دیدید این مردک، ا.ن، تا دیروز چطور باد در غبغب میکرد و منت بر سرتان میگذاشت که ما داریم به مردم یارانه میدهیم و فلان و بهمان. انگار نه انگار که دارد از پول خود این مردم به خودشان صدقه می دهد.

ای مردم عزیز کشورم! تا کی میخواهید دل به این اندک صدقه ها که همواره در تاریخ این سرزمین تکرار شده اند دل خوش کنید!؟ بیایید و یکبار هم که شده عاقل باشید و به آینده خود و فرزندانتان فکر کنید و ریشه این حکومت جائر با ولایت وقیحش را یکسره از بیخ برکنید تا آیندگان به نیکی ازتان یاد کنند. دیدید که گرفتن و نگرفتن این به اصطلاح یارانه ها، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان ایجاد نکرد! بلکه اوضاع را بر شما تنگتر نمود! تا کی می خواهید با استخوان لای زخم سر کنید!؟ باید این دندان فاسد را از ته کشید! چرا هنوز در شک و تردید هستید و منتظرید تا این فاسدان و جباران زمانه دردی از شما دوا کنند!؟ راهی نیست به غیر از قیام و رستاخیز خود شما ملت!

اگر فردا قیامت برپا نکنیم، تا قیامت دربند خواهیم بود

ای همرزمان خبر رسیده که میرحسین و کروبی را با همسرانشان در بند کرده اند و معلوم نیست که الان چه شکنجه ها تحمل نمیکنند. دوستان بیایید فردا را قیامت کنیم، مگر قرارمان همین نبود که قیامتی برپا کنیم؟ تا رسین به هدف باید هر روز قیامتی برپا باشد در غیر این صورت تنها چیزی که نصیب ما و فرزندانمان خواهد شد، سایه شوم دیکتاتور و خفقان محض خواهد بود. این حرامیهای حکومت فقط منتظر عکس العمل جنبش هستند. اگر لحظه ای را سستی کنیم باید یک عمر در آه و حسرت باشیم برای این کم کاری ای که در حق آیندگان کردیم. اگر میخواهیم مثل آدم زندگی کنیم، باید فردا و فرداها قیامتها برپا کنیم. اگرمیخواهیم روشنایی امید و آزادی را ببینیم، باید دوباره قیامت برپا کنیم. سستی ما در دفاع از سران جنبش سبز، کفتاران حکومتی را جسورتر خواهد کرد ولی اگر دوباره به خود بیاییم، حساب کار به دستشان خواهد آمد. باید قیامت برپا کنیم و گر نه تا قیامت دربند خواهیم بود. سه شنبه، 10 اسفند ماه، روز نجات رهبران جنبش سبز از دست کفتارهای بسیجی و پایه گذار راه آزادی خواهد بود.

مسیر آزادی و مکان زندان حشمتیه مشخص است باید دیوارها را فرو ریخت.

دهم اسفند، روز لرزیدن دیکتاتور حقیر، خامنه ای ملعون، خواهد بود

روز دهم اسفند، روز لرزیدن دیکتاتور حقیر، خامنه ای ملعون، خواهد بود. لطفا در فضای خارج از اینترنت اطلاع رسانی کنید به امید پیروزی هر چه زودتر حق بر باطل. میرحسین و کروبی همواره بر عهدشان با ملت پایبند بوده اند و رنجها تحمل کرده اند و دراینرا تک تک اعضای خانواده اش به مشقت افتاده اند. بیایید به احترام آزادی، به احترام زندانیان و شهدایمان و به حرمت دوستیمان با این دو عزیز، دهم اسفند ماه را در سراسر ایران سبز کنیم و روزگار را بار دیگر بر سفاک زمانه، خامنه ای دین فروش، تیره و تار نماییم. نگذاریم باز هم با سهل انگاری ما مردم تاریخ 100 سال اخیر این مملکت دوباره تکرار شود. مطمئن هستم که پیروزی با ماست و بسیار نزدیک است.

رفسنجانی بالاخره از سمت "آلت بودن" استعفا داد!

ما در مثل همیشه به آدمی که هم به میخ میزند و هم به نعل میگوییم: "فلانی حکم آلت را دارد در غسل" (چون با هر دو سمت بدن شسته میشود). حالا باید اعتراف کنم که رفسنجانی بعد از سالها خدمت، از سمت "آلت بودن" استعفا داده و از این به بعد نقش "خایه" را در نظام بازی خواهد کرد! هاشمی که همواره مثل زالواز خون این مردم ستمدیده ارتزاق میکرد بالاخره تکلیف خود را با ملت و حاکمیت مشخص نمود. حداقل این قضیه این است که ما دیگر تکلیف خود را میدانیم که با چه گرگی طرف هستیم. بنده به شخصه همواره اعتقاد داشتم و دارم که اگر هاشمی طرف مردم را بگیرد، هرگز عدالت در مورد او اجرا نخواهد شد و این برای کسی که یک عمر خون ملت را در شیشه کرده و جنگ 3 ساله را به یک جنگ فرسایشی 8 ساله تبدیل کرده و با هدر دادن اموال مردم به شهرت مسخره و بی محتوای "سردار سازندگی" رسیده، بسیار دور از عدل و انصاف خواهد بود. امروز خیلی خوشحالم و واقعا خدا را شکر میکنم که که خداوند مکر این گرگ پیر را به خودش برگرداند و از همین لحظه تا ابدالدهر در تاریخ روسیاه و مورد نفرین باقی خواهد ماند.

آماده مبارزه ای سهمگین باشید برای دفاع از آزادی، کشور و رهبران جنبش سبز

ای برادران و خواهران عزیزم هوشیار باشید که وقایعی در شرف وقوع است. فقط اطلاع رسانی کنید و در حالت آماده باش باشید. دوستان و فامیل خود را قانع کنید که زندگی کردن در این ذلت حتی از احشام هم بر نمی آید، چه رسد به انسان و باید قیام کرد. دوستان! آماده باشید! مبادا این فرصت را به راحتی از دست بدهیم تا ظالمان فاسد به اهداف شوم خود برسند. آماده مبارزه ای سهمگین باشید برای دفاع از آزادی، کشور و رهبران جنبش سبز. هوشیار باشیم و "مرعوب این صحنه آرایی خطرناک نشویم". آماده باشید و دیگران را آماده کنید برای قیام حق علیه باطل.

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم، در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

امروز، یکم اسفند ماه، باز هم یکی دیگر از عزیزان سبز ما را به شهدات رساندند. مزدوران و جیره خواران حکومتی مطمئن باشند که اگر قرار بر کشته شدن و ترسیدن بود، ملت هرگز پایش را از خانه بیرون نمی گذاشت. ای خامنه ای ملعون! ای دیکتاتور حقیر! بدان که کار از این کارها گذشته است و تو تنها یک راه داری و آن هم فرار به دادگاه ملی ایران بعد از سرنگونی خواهد بود. میخواهی قبل از رفتنت از مردم زهر چشم بگیری؟ میخواهی به وحشیانه ترین حالت ممکن مضروبشان کنی و مادران و پداران را داغدار نمایی؟ مردک! بدان که مردان و زنان این سرزمین ترس را دفن کرده اند و هراسی از مرگ ندارند. امروز بکشی فردا بدتر میکنیم، فردا بکشی پس فردا روزگارت را سیاه خواهیم کرد.

هان! ای سفاک! بدان که فردا به یاد شهید عزیزمان به خیابانهای سراسر ایران سیلاب خواهیم شد. بدان که پس فردا برای برگزاری سوم شهید دلبندمان غوغا خواهیم کرد. این ملت را با ترس کاری نیست. بی جهت خود و سگان درگاهت را خسته و آشفته نکن. ای ولی فقیه احمق! ای قصاب! بدان که:

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

مگر نه اینکه ما همه پسران میرحسین هستیم!؟

دوستان و همرزمان! فردا اول اسفند است و مطمئنم که تعداد زیادی از همراهان جنبش به خونخواهی دو برادر شهیدمان به خیابانها خواهند آمد تا لرزه بر پیکر "علیل" دیکتاتور حقیر، علی خامنه ای، بیندازند. بسیار امیدوارم که به همین زودیها کاخ استبداد این ملعون و سفاک زمانه فرو ریزد و درس عبرتی گردد برای آیندگان. این روزها همه از راهپیمایی 1 اسفند حرف میزنند و از حصر خانگی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد. برایم بسیارتعجب آور است که چرا ما به این آسانی از این حصر صحبت میکنیم ولی دست به هیچ حرکت مفیدی نمیزنیم!؟ چرا دسته ای از جمعیتی که قرار است فردا به خیابانها بروند، به سمت خانه میرحسین نمیروند!؟ مگر نه اینکه زمانی که جلاد و دار و دسته اش، موسوی را به دلیل نداشتن فرزند پسر مدتی به سخره گرفتند، ما همگی با هم دستبکار شدیم و گروه هایی را با عنوان "پسران میرحسین" تشکیل دادیم و پوزه مکاران روزگار را بار دیگر به خاک مالیدیم!؟ پس چرا سکوت کرده ایم در مقابل این محاصره خوفناک خانه میرحسینمان!؟ چرا سکوت کرده ایم در برابر قوم وحشی ای که روز و شب بر در خانه کروبی فحش و ناسزا میدهند!؟ مگر ما خود را پسران میرجسین ننامیدیم!؟ آیا اگر غریبه ای به پدر خانواده توهین کند و او را تهدید نماید و به زندان بیفکندش، آنهم به ناحق، فرزندان خانواده باید پشت پدرشان را خالی نمایند و به گوشه ای بخزند؟

در حال حاضر آقایان موسوی و کروبی پدران این جنبش هستند و برای احقاق حق این ملت، این همه سختیها را به جان خریده اند و دست از راحتی و آرامش خود و خانواده شان کشیده اند. ما باید کاری کنیم و خانه هایشان را از محاصره کفتاران روزگار خارج نماییم. اگر غیر از این کنیم، فردای روزگار عواقب این سهل انگاری بر عهده ما خواهد بود.

دوباره سفاک را به زانو در خواهیم آورد و دیگر پا پس نخواهیم کشید

دوستان سبزمان را بازهم شهید کردند و با خود گفتند که دلمان کمی آرام گرفت از گرفتن جان این دو جوان. به ملت پوزخند زدند، دل مادران داغدیده را ریش کردن و کمر پدران را شکستند ولی غافل از آن تخم کینه ای که در دلهای مظلومان نشاندند. غافل از اینکه بدانند ناخواسته عامل اتحاد ما، ملت، شده اند. از دید خودشان زهر چشمی از ملت گرفته اند و حال آنکه تنها کاری که انجام داده اند، پاشیدن بذر امید در دل مردم این سرزمین برای نابودی استبداد بوده است. شهدای ما با خون خود، ریشه درخت آزادی را آبیاری کردند و رفتند. بر ماست که به پاس این همه فداکاری و از خود گذشتگی تا نابودی کامل اهریمن و آزادی سرزمینمان، ایران، لحظه ای دست از مبارزه برنداریم.

با تایید خبر برگزاری راهپیمایی 1 اسفند از سوی مشاور میرحسین موسوی، تنها وظیفه ای که داریم، اطلاع رسانی و آگاه سازی مردم است، مخصوصا در فضای خارج از اینترنت. باید کار را یکسره کنیم. سکون و سکوت دیگر بس است. رسانه شمایید
.

بیست و پنجم بهمن ماه، برگ زرین دیگری در تاریخ معاصر ایران

بیست و پنجم بهمن ماه در تقویم جنبش سبز و در تقویم ایران زمین ماندگار شد و مردم سرفراز ایران در این روز، برگ زرین دیگری را در تاریخ این مملکت به ثبت رساندند. هوشیاری رهبران جنبش و از همه مهمتر درک اهمیت این روز از جانب مردم آزادیخواه ایران تمام تبلیغات و دروغگوییهای این حکومت فاسد را باز هم نقش بر آب کرد. یعد از گذشت یکسال از ادعای بی اساس حکومت دیکتاتوری ایران و عمال و مزدورانش مبنی بر خاموش شدن جنبش سبز ایران، اینبار مردم هوشیار ایران باز هم همه رشته های بافته شده توسط این حکومت جائر را پنبه کردند و به همه زورگویان و همدستانشان فهماندند که "ما زنده از آنیم که آرام نگیریم" و فریاد کشیدند که این ملت در راه احقاق حقوق خود و به دست آوردن آزادی سر باز ایستادن ندارد و همچنان مصمم و استوار بر خواسته های صد در صد به حق خود پافشاری می کند.

در اینجا دارد به تک تک اعضای جنبش سبز که در خلق این حماسه تاریخی شرکت داشتند، تبریک گفته شود و به اعتقاد نگارنده باید از این پس منتظر حوادث بسیاری باشیم که با امید به خداوند و اتحاد ما، همگی به سود مردم سبز ایران رقم خواهند خورد. نکته ای که در این بین بسیار خودنمایی می کند، تغییر روش بسیار هوشیارانه و عاقلانه رهبران جنبش در این روزهاست که مشابه آن را در هیچیک از زمانهای عمر این جنبش سراغ نداریم. همواره اینگونه بود که رهبران مخالفان از یک دولت و حکومت کودتایی درخواست راهپیمایی میکردند ولی با صادر نشدن مجوز، راهپیمایی را (هرچند فقط به صورت کلامی) لغو می نمودند. ولی اینبار بر خلاف روند گذشته، رهبران جنبش صراحتا اعلام کردند که در هر صورت در راهپیمایی شرکت خواهند کرد و این راهپیمایی برگزار خواهد شد، حتی اگر مجوزی صادر نشود. به نظر نویسنده متن، این حرکت نقطه عطفی خواهد بود برای تحولات آینده و مطمئنا سیاستها و تاکتیکهایی که در آینده برای جنبش سبز اتخاذ خواهد شد، بطور قابل توجهی تغییر خواهد کرد و اصولا جنبش دیگر منتظر پاسخ از سمت حکومت نخواهد بود و بدون در نظر گرفتن موانع حکومتی به راه خود ادامه خواهد داد و بدون شک بیش از پیش بر کودتایی بودن این حکومت پافشاری خواهد کرد.

پیروزی دلیرانه مردم مصر بر "حسنی نامبارک" مبارک باد

در این چند روز اخیر همش به این موضوع فکر میکردم که کی میشه من صفحه اینترنت رو باز کنم و خبر سقوط این "حسنی نامبارک" رو ببینم. بالاخره روز موعود فرا رسید و همین الان خبرش مثل بمب صدا کرد. یک دیکتاتوری دیگه به زباله دان تاریخ پیوست. خیلی خوشحالم، خیلی! برای مصریهای آزادیخواه که توانستند این دیکتاتور رو با تمام خدم و حشمش به زباله دانی تاریخ بیندازند. خیلی شادم برای تونسی ها که ازاد شدند. انشاالله یه روزی به همین نزدیکی برای کشورمان ایران و و مردممان شادمانی و خوشحالی خواهیم کرد. البته با تلاش و زحمت و اتحاد خودمان. مصر، آزادیت مبارک.

می دانی کی ها صدای قلبم را به وضوح میشنوم؟

وقتی صحنه ها و عکسهای مبارزه مردم آزادیخواه مصر را با مزدوران حسنی مبارک میبینم به ناگاه ضربان قلبم افزایش پیدا میکند. دایم با خود حرف میزنم و در دل به آنها می نازم و تحسینشان میکنم. آنقدر باشکوه است آن چادر زدنهای شبانه شان در خیابانهای قاهره که سنگ را هم به تحسین وامیدارد. وای خدایا! که چقدر خوشحالم. به مانند این است که هموطنانم در حال مبازره در برابر خامنه ای سفاک هستند. در پوست خود نمی گنجم و دایم پر از هیجانم. هر روز صبح با شور زیاد به سمت کامپیوتر میروم و منتظرم با باز شدن صفحه اینترنت، خبر سقوط مبارک را در سر تیتر خبرها ببینم و می دانم یکی از همین روزها خواهم دید.

می دانی هیجانم در چه موقع به اوج خود میرسد؟ می دانی کی ها صدای قلبم را به وضوح میشنوم؟ می دانی چه وقتهایی در اتاقم به تنهایی زار میزنم؟ دقیقا وقتی که عکسی از دخترکان خردسال مصری را پرچم بدست بر روی تانکهای ارتش مصر میبینم، بی اختیار اشک میریزم. دقیقا زمانی که ارتشیان مصر را در آغوش مردمانشان میبینم، بغضم میگیرد و هنگامی که می بینم ماشینهای ارتشی مصر سد راه مزدوران حسنی نامبارک میشوند، ضربان قلبم به اوج میرسد! با خود میگویم مگر ما در ایران ارتش و سپاه نداریم!؟ یعنی اینقدر ترس در دلشان دوانده اند که حتی حاضر به سرپیچی از مافوق هم نیستند!؟ مگر نمیگوییم که 70 درصد بدنه سپاه از مردم و با مردم هستند. پس چه شده که همگی کنج عافیت گزیده اند و مردم را به دست این اهریمنان سپرده اند. می دانی!؟ دقیقا همین لحظات که ارتش مصر سپر بلای بین مردم و مزدوران میشود، قلبم از درد فشرده میگردد و تمام لحظه های مرگ نداها و شبنم ها و سهرابها به سرعت برق از جلوی دیدگانم می گذرند. میدانی!؟ به مظلومیت ملتم و بی کسی مردمم و به بی غیرتی ارتش و سپاه کشورم گریه میکنم و با خود میگویم که آیا مردی در میان این نیروی های نظامی کشورم یافت نمی شود؟ فقط یک مرد! تنها یک مرد! آنهم برای زنده ماندن نور کم سوی امید! من این ارتش و بدنه سپاه را از این مردم و با مردم نمیدانم مگر اینکه مردی از میانشان بپا خیزد و برای دفاع از مظلوم سینه سپر کند.

آیا هنوز هم از افغانها با بی احترامی یاد میکنید!؟

دیروز در بسیاری از نقاط جهان شاهد اعتراضها و تظاهرات هموطنانمان علیه جنایات رژیم شیطانی خامنه ای سفاک بودیم. همه این عزیزان زحمت بسیاری کشیدند تا راهپیمایی این روز را با شکوه بیشتری برگزار نمایند و انصافا موفق هم بودند. در این میان یک نکته بسیار قابل تحسین بود و آن تظاهرات برادران و خواهران آزادیخواه افغان ما بود که به مانند نگینی می درخشید. اینبار کسانی از ما و زندانیان بیگناه ما حمایت کردند که در کشور ما (ایران) تقریبا هیچ ارج و احترامی ندارند و شاید بتوان گفت که برای خیلی از شهروندان ایرانی هیچ ارزشی ندارند و بسیار به بدی از آنها یاد میشود. ما هر از چند گاهی میشنویم که تعدادی از افغانها را در ایران اعدام کردند ولی ککمان هم نمیگزد و عین خیالمان هم نیست. به جرات میگویم که این یکی از کثیف ترین و مهمترین سیاستهای حکومتهای دیکتاتوری است که ملت ها را از هم دور میکند تا مردم حتی از کشته و اعدام شدن هم نیز ابراز خوشحالی کنند. تابحال چند بار شده که خبری از اعدام یک افغان (به جرمهای واهی نه جنایت) به دوستی داده باشید و آن دوست به ابراز تاسف بپردازد!؟ برای من که تقریبا هرگز پیش نیامده! حکومت جنایتکار ایران همواره در پی خراب کردن چهره افغانها بوده و البته کاملا هم موفق بوده است. این حکومت فاشیست حتی یادگیری علم و رفتن به مدرسه را از کودکان بیگناه افغان که در ایران زندگی می کنند نیز دریغ میکند. بیایید این بی تفاوتی نسبت به تبعیض در ایران را از بین ببریم. برای آزادی تنها یک چیز نیاز است و آن وحدت و یکپارچگی است. بیایید همگی مان دست در دست هم بدهیم و کینه ها را از بین ببریم تا دیکتاتور را فلج کنیم و سر جایش بنشانیم. تا مادامی که تبعیض از بین نرود، دیکتاتوری و پایمال شدن حقوق شهروندان نیز پا برجا خواهد بود. بنده به نوبه خود هرگز این همدلی و همدردی دوستان افغان را فراموش نخواهم کرد و خود را همواره مدیون آنها خواهم دانست.

آیا تونس هم کهریزک و قاضی مرتضوی داشت؟

دوستان و یاران جنبش سبز بعد از پیروزی مردم تونس بر دیکتاتور شروع کردند به نوشتن تیترهایی از قبیل "تونس تونس ولی ما نتونستیم". اینقدر از این عناوین مسخره استفاده کردند که حد نداشت. کم مونده بود بگن ممدعلی بقال تونس پس چرا ما نتونستیم. بعضی از این دوستان خواسته یا ناخواسته هر کدوم به اندازه 10 تا از نیروهای دشمن شروع کردند به تخریب و پاشیدن بذر ناامیدی. کار رو به جایی رسوندند که هر ننه قمر بسیجی ای اومد و توی این سایتها شروع کردند به دری وری گفتن و دست انداختن جنبش سبز. امروز داستانی خوندم از یک وبلاگ نویس تونسی که حالا بعد از فرار دیکتاتور شده وزیر کشور. الان بیشتر از پیش مطمئن هستم که همه این قیاسها واقعا بی ربطه و از اساس مقایسه جنبش سبز ایران با انقلاب تونس کار نامعقولی است.

درمقاله ای که درباره این وبلاگ نویس خوندم نوشته بود: "چند ساعت بعد از دستگیری‌اش، این برنامه‌نویس كامپیوتر، موفق شد از طریق برنامه «گوگل لَتیتیود» تلفن همراه خود، محل بازداشتگاه خودش را برای دوستانش مشخص كند". حالا میخواهم از شما بپرسم که آیا بازهم سوال میکنید که چرا تونس تونس ولی ما نتونستیم؟ نوشته چند ساعت بعد از دستگیری از طریق موبایلش که به اینترنت وصل بوده تونسته از داخل زندان اطلاع رسانی کنه! آخه دوستان من! این کجاش با شرایط ایران قابل مقایسه است!؟ آیا واقعا کار بچه های جنبش سبز به مراتب دشوارتر از تونسی ها نیست؟ کمی انصاف داشته باشیم. جوانان ما در داخل زندان چه داشتند غیر از یک بدن خونین و مالین و یک شیشه نوشابه!؟ آیا غیر از این بود که در خارج از زندانهای ولایت جبار و فاسد فقیه، مردم عادی حتی به اس ام اس هم دسترسی نداشتند!؟ کمی از روی خرد به مسائل نگاه کنیم. آیا غیر از این بود که در ایران حتی در ماشینهای نیروی افتضاحی (پلیس) در روز روشن و در وسط خیابان به دختران ما تجاوز میکردند!؟ آیا در تونس هم قبرهای بی نشان وجود داشت؟ آیا تونس هم کهریزک و قاضی مرتضوی داشت؟ آیا تونس یک دیکتاتور بیشتر داشت؟ ولی ما در ایران چه داریم!؟ از جنتی خبیث گرفته تا رادان پست فطرت و ا.ن و خ.ر و هزاران احمق مزدور دیگر! که هر کدام برای خود یک دیکتاتوری دارند بدون خط قرمز و محدودیت. آیا در تونس هم قاضی صلواتی ها جولان میدادند؟ آیا پلیس و نیروی ضد شورش تونس هم به مانند نیروهای همردیف ایرانیشان ددمنش و متجاوز بودند؟ اینها همه تفاوتهای این دو جامعه و دوحکومت است. بیایید اینقدر عجول نباشیم و عاقلانه قیاس کنیم. بنده در پست قبلی به دو مورد از تفاوتهای حکومت ایران و تونس اشاره کردم ولی به نظرم این تفاوتی را که امروز مشاهده کردم نقشش از همه موارد دیگر پررنگ تر بود. در اینجا می توانید لینک خبر وزیر کشور جدید تونس را مشاهده نمایید.


روش مبارزه باید با هدف و قدرت طرف مقابل مطابقت داشته باشد

مردم تونس به پیروزی رسیدند و این خود نور امیدی بود در دل همه آزادی خواهان عالم روشن تا بتوانند قدرتمندتر از پیش به کار خود ادامه دهند و در رسیدن به هدف نهلیی خود که همان آزادی است، استوارتر گام بردارند. قصدم از این نوشته مقایسه حرکت انقلابی مردم تونس با جنبش سبز نیست زیرا این دو حرکت بسیار با هم متفاوت هستند هر چند که در اصل و منشا یکی می باشند. تنها هدف نگارنده مقایسه ابزارهای در دست حکومتهای ایران و تونس است که به نظر به طرز بسیار معنی داری با هم متفاوتند. در اینجا قصد دارم تنها به دو تفاوت که به ذهنم میرسد اشاره کنم:

1- پول هنگفت حاصل از فروش نفت و سایر منابع طبیعی: درآمد بسیار کلانی که از فروش نفت عاید حکومت دیکتاتوری ایران می شود آنقدر حکومت و مسئولان حکومتی ایران را غنی کرده که قادر به پرداخت هزینه های بالای سرکوب ملت باشند و در سرکوبها از هیچ چیزی کم نگذارند. نفت آنچنان ثروتی را برای دولت ایران به ارمغان آورده است که با گذشت بیش از یک سال و نیم از جنبش سبز همچنان با هزینه های بسیار بالایی دارند به سرکوب و قتل و خفقان ادامه می دهند. در حالیکه به نظر میرسد دولت تونس از چنین موهبتی برخوردار نبوده و به هیچ وجه قادر به پرداخت هزینه های سرکوب شهروندان نبوده است.

2- موقعیت جغرافیایی و همسایگان: همان طور که همگان واقفند دولت این عمال و مزدوران بسیاری را در کشورهای منطقه پرورش داده است که همه آنها در سرکوب مردم ایران نقش داشته اند. بطور کل میتوان حکومت ایران را به یک غده سرطانی تشبیه کرد ریشه های آن از شرق تا افغانستان و پاکستان (طالبان) و از غرب تا لبنان، سوریه، عراق و فلسطین (مانند حزب الله، جهاد اسلامی و حتی اخوان الامسلمین) گسترده شده است. دولت ایران با کوچکترین تهدیدی از سوی مخالفان، شروع به فعال سازی این مزدوران میکند و میتواند بسیاری از معادلات داخلی و خارجی را برهم بزند. هنوز یادمان نرفته که بسیاری از سرکوبگران و قاتلان ملت ایران از کشورهای همجوار به ایران آورده شده بودند. درحالیکه دولت تونس از این نعمت هم بی نصیب بوده است و این میتواند به همان نکته اول بازگردد. زیرا بدون هزینه کردن پولهای هنگفت پرورش دادن اینجنین مزدورانی نشدنی به نظر میرسد.

مسلما جنبش سبز ایران یکی از جنبشهای عظیم دموکراسی خواهی در ایران (و شاید حتی بتوان گفت، در جهان) بوده است و تاکنون با پایبندی به اصل عدم خشونت بر خواسته های بحق خود پافشاری نموده است. ولی به نظر میرسد باید کمی در شیوه های مبارزه تغییر ایجاد نمود. منظور از تغییر شیوه، روی آوردن به روشهای خشن نیست بلکه ضروری به نظر میرسد تا رهبران جنبش سبز با کنایه سخن گفتن را کنار بگذارند و بستر را برای قیامهای مردمی آماده نمایند. مسلما حکومت ایران هیچ شباهتی به دولت استعماری انگلستان در هند ندارد. زیرا هند جزو خاک انگلستان نبود و باید دیر یا زود از آن کشور خارج میشد تا متحمل هزینه های نابجا نگردد. به همین ترتیب دولت ایران با دولت کرواسی هم به دلیل موقعیت جغرافیایی متفاوت است. دولت کرواسی در اروپا مستقر بود و یک سری از محدودیتها را در سرکوب مخالفان و معترضان پیش روی خود میدید. در نتیجه مخالفان بسیار راحت تر امکان ابراز وجود داشتند. با این تفاسیر نوع مبارزه بی خشونت در ایران نیز باید با این کشورها تفاوتهایی داشته باشد. آیا به نظر شما اگر روزی 1000 بار یک وزنه نیم کیلویی را بالا و پایین ببریم وزنه بردار خواهیم شد؟ روش مبارزه باید با هدف و قدرت طرف مقابل مطابقت داشته باشد
در غیر اینصورت تنها آب در هاون کوبیدن است.

پیشنهاد من به سران جنبش سبز این است که تعارف را کنار بگذارند و از پیله ای به نام "نظام" که به دور خود تنیده اند خارج شوند. بدانند که مسئولند، هم در این دنیا و در جهان دیگر.

سرکوب وخفقان راه چاره بن بست همه ستمگران و جباران عالم است

سلام بر برادران و خواهران همرزممان در تونس. به احترامشان کلاه از سر بر میدارم، ایستاده و در سکوت میگریم. من خود را عضو جنبش سبز ایران میدانم و همه آزادگان جهان را که بر علیه ظلم و ظالم به پا میخیزند و تا پای جان بر روی هدفشان، که همان برخورداری از حقوق اولیه شان است، ایستادگی و مقاومت میکنند را عضوی از جنبش سبز میدانم. چرا که نه! جنبش سبز و همه آزادیخواهان جهان همه در یک مجموعه جای دارند و برای یک هدف در تلاش و تکاپو هستند و آن آزادیست. مگر ما در ایران چه میخواهیم غیر از آزادی و رایمان و حکومت مردم سالار!؟ مگر برادران مان در چین چه می خواستند غیر از رفع تبعیض!؟ مگر تظاهرکنندگان تونسی چه میخواهند غیر از آزادی و یک شغل که بتوانند از شرمندگی زن و فرزند درآیند!؟ آیا جواب حاکمان ستمگر به این مظلومان غیر از سرکوب و مرگ بود؟ آری! کشت و کشتار و سرکوب و خفقان راه چاره بن بست همه ستمگران و جباران عالم است. به امید روزی فرا برسد که اگر در جهان یک نفر به دیگری ظلمی روا داشت، مابقی مردم به حق خواهی مظلوم بشتابند و ظالم را بر سر جایش بنشانند.

تا کی میخواهیم مردم را با ترازوی بدون عدل و انصاف بسنجیم؟

خداییش ما ایرانیها آخرشیم. یه روز از روی یه تفسیر عجیب و غریب فلان کس رو مردمی معرفی میکنیم و یه روز دیگه اونقدر عقب عقب میریم که از اون ور پشت بوم پرت میشیم پایین. تا کی میخواهیم مردم رو بالا و پایین کنیم و بیخودی بهشون تهمت بزنیم و سرزنششون کنیم، خدا میدونه! تا همین دیروز مهران مدیری یه هنرمند مردمی بود و سر کپی نزدن سی های قهوه تلخش دعوا بود، همینکه یه کار در مورد شبکه های ماهواره ای ازش در اومد، شد آدم وطن فروش. با با جان بس کنید این حرفها رو. من نمیدونم مگه این مهران مدیری همون سازنده قهوه تلخ نیست که توی طنزش پر است از انتقاد و طعنه و کنایه به حکومت. حالا چه خبر شده که یهو با یه کار دیگه تبدیل شده به آدم بده روزگار و خائن. اصلا معلوم نیست چرا و چطوری این کار به این سرعت تو اینترنت پخش شده!؟ چرا ما ایرانیها عادت نداریم که ذره ای منطقی باشیم و یا چرا ماها حتی نمیخواهیم به یه موضوع طنز از روی سرگرمی نگاه کنیم!؟ چرا هر موضوعی رو پیچیده و بغرنج میکنیم؟

بیچاره مهران مدیری! بنده خدا اومده توی طنزش امیرقاسمی رو سوژه قرار داده که همیشه در امور شخصی مصاحبه شونده هاش کنکاش میکنه، یکی از اونور دنیا تو وبلاگش مینویسه: "توهین مهران مدیری به خیلی از ایرانیهایی که مجبور به خروج غیرقانونی می شوند". آخه دوستان تا کی میخواهیم "گوز رو به شقیقه ربط بدیم"!؟ این چه سیستم مسخره ای که راه انداخته ایم. ایراد از ماست که هم در مورد افراد زود قضاوت میکنیم و هم اینکه خودمون عادت به شوخی و سرگرمی نداریم بعدش هم میگیم این حکومت حتی به ما اجازه خنده هم نمیده. مشکل اینجاست که ما خندیدن بلد نیستیم.

مثلا مدیری توی این طنز اخیرش یه جایی میاد شهرام همایون رو سوژه قرار میده، یکی دیگه داره سینه اش رو چاک میده که وای مدیری دموکرات نیست و با حکومته و به اوپوزیسیون (هر چند اندک) هیچ احترامی قائل نیست و از این چور حرفها. مگه این آقای شهرام همایون همون آدمی نیست که در اوج اعتراضات مردمی در ایران یه عده 30-20 نفره رو فرستاد بین بچه های جنبش سبز و دعوا راه انداخت و داشت راهپیمایی آرام جنبش رو بهم میزد!؟ تازه شعر "مرگ بر موسوی" هم سر میدادند، انگار که همه اعضای جنبش سبز اعتقادات موسوی رو قبول دارند که عضو این جنبش مردمی شده اند! مگه همین آقای همایون نبود که با به اصطلاح نقدش از قهوه تلخ، هر چی خواست بار مهران مدیری و سریالش کرد!؟ پس چی شده که الان یه عده ای دارند گلوشون رو پاره میکنند و از این آقای همایون دفاع میکنند.

دوستان عزیز، بنده نمیگم که از مدیری یا هر کس دیگه ای انتقاد نکنید ولی لااقل عادل باشید و هر روز یکی رو داخل و روز بعد با اردنگی پرتش نکنید بیرون. این اصلا با عقل سلیم و جنبشی که ادعای گام برداشتن در راه تکامل و دموکراسی رو داره، سازگار نیست که اینقدر عجول باشد.

سوالهایی از سر کنجکاوی در رابطه با اعدام قاتل میدان کاج

خب! در عرض دو ماه قاتل میدان کاج هم اعدام شد و مردم محل هم خیلی خوشحال شدند و حال کردند که قاتل به نتیجه عملش رسید و هورا کشیدند برای نیروی انتظامی بی کفایت و بی مسئولیتشان. خیلی ملت راضی بودند از این اعدام و با روحیه ای مضاعت رفتتند سر کارشون. بنده خودم به شخصه با حکم اعدام یک قاتل که اولیای دم خواستار قصاص او هستند مخالف نیستم هر چند که گذشت کردن بسیار بهتر و با ارزش تر است. فقط سوالهایی در ذهن من هی بالا و پایین می پرند که عبارتند از:

1- در کشوری که دستگاه قضایی آن کمترین روند دادرسی اش در جرایم به مراتب کوچکتر چندین ماه و در اغلب موارد تا چند سال طول میکشد، پرونده یک قتل در عرض 2 ماه (آبان تا دی) با اعدام قاتل سریعا مختومه می شود. آیا این عمل غیر از لاپوشانی و ماست مالی کردن بی کفایتیهای نیروی انتظامی است؟

2- همه میدانیم که برای قصاص قاتل باید به خانواده قاتل دیه پرداخت شود، در غیر این صورت آنقدر خانواده مقتول بیچاره را این طرف و آن طرف می چرخانند تا یا پول را جور کند و یا اینکه از قصاص قاتل عزیزشان گذشت کنند. واقعا دوست دارم که بفهمم آیا خانواده مقتول مرحوم خودشان این پول را داده اند یا خود حکومت بدون پرداخت این مبلغ و برای اثبات به اصطلاح اقتدار خود خون یک نفر دیگر را نیز به زمین ریخته است؟

3- در همه موارد جنایی در ایران همهیشه جلسات متعددی برای صلح و سازش برگزار میشود تا اگر امکان داشته باشد، خانواده مقتول از قاتل گذشت کنند. حالا میخواهم بدانم که این همه سرعت عمل برای اعدام قاتل برای چه بوده است؟ آیا هیچ جلسه مصالحه ای برگزار شده بود یا نه؟ آیا به نظر شما قوه قضائیه و نیروی انتظامی برای پنهان کردن بی کفایتیهایشان خانواده مقتول را تشویق به قصاص قاتل نکرده اند؟

4- در خرداد ماه سال گذشته یک از خدا بی خبر سنگدل از بالای پشت بام مسجد لولاگر تهران با اسلحه گرم (کلاشینکف) چندین نفر را کشته و زخمی میکند و کلی فیلم و عکس واضح از این قاتل اسلحه در دست در اینترنت و شبکه های اجتماعی پخش می شود ولی با وجود این همه مدارک محکم، هنوز هم این فرد دستگیر و محاکمه نشده است. میخواهم بدانم که الان چه بر سر این قاتل آمده است؟ آیا اعدام شده و یا اینکه برای خدمت به ولایت وقیح ترفیع گرفته است؟

و نکته آخر اینکه یادمان باشد که این گونه قتلها با جریان قتلهای خفاش شب و قاتل پاکدشت بسیار متفاوتند. زیرا قتلهای زنجیره ای که اخیر نام برده شدند، همگی امنیت اجتماع را تهدید میکردند و به نوعی انزاجار عمومی در جامعه ایجاد کرده بودند. در حالیکه سالانه در ایران چندین فقره قتل و جنایت به مانند جنایت میدان کاج رخ میدهد ولی به علت فیلم برداری نشدن از صحنه جنایت، ما از درجه هولناکی آنها بی خبر میمانیم. این در حالی است که قاتلان به این زودیها اعدام نمی شوند و سالها در انتظار گرفتن حکم خود در زندان می مانند.

آقای محسن رضایی! دست از این همه حماقت بردار

واقعا من موندم از دست این محسن رضایی! آخه یکی نیست به این مردک بگه که آخه خجالت هم خوب چیزیه! مرد ناحسابی! آدم ناموس فروش که ناموست (رای ملت) رو به حکم ولی جور به هیچی فروختی! ای چوب دو سر نجس! حالا بعد از اون خیانت بزرگ به اعتماد و رای مردم، میخوای بازم خوش رقصی کنی واسه آقات!؟ اگه موسوی و کروبی میخواستند مثل توی بی جنم که بعد از انتخابات زدی به چاک و رفتی تو سوراخ ولایت قایم شدی، به رای مردم خیانت کنند که تا اینجای کار مردانه روی حرفشون نمیاستادند و این همه مصیبت رو به جان نمی خریدند. اگر قرار بود میرحسین موسوی و مهدی کروبی یه آرای این قوه قضائیه غیر مستقل و وابسته تن در بدهند که ماه به ماه بیانه و پیام نمیدادند که آی ملت اینها فلان هستند و بهمان هستند. این همه از این احمق روزگار، صادق لاریجانی، انتقاد نمی کردند. حالا تو از یه جهنم دره ای از بیت رهبری صدات در اومده که میگی رفتن به دادگاه جمهوری اسلامی افتخار داره و موسوی و کروبی باید با افتخار بروند به این بیدادگاه های حکومت فاسد و تازه به حکم قضات خود فروخته حکومتی تمکین هم بکنند.

محسن جان! اگه وجدان نداری، که نداری، و اگر از روی مردم شرم نمیکنی لااقل به خاطر بچه هات که تو اجتماع سرافکنده و خجل نباشند دست از این کارهات بردار. آقا محسن! برادر بزرگتر و نادان و بی خرد من دست از این حماقتها بردار و اینقدر نمک به زخم این ملت مظلوم نپاش. بد میبینیها! ببین کی گفتم بهت! هنوز مردم ما گندکاریهای دوران جنگ که با کارهای احمقانه تو پیش آمده است رو از یاد نبرده اند ها! از ما گفتن بود! خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال.