آیا هنوز هم از افغانها با بی احترامی یاد میکنید!؟

دیروز در بسیاری از نقاط جهان شاهد اعتراضها و تظاهرات هموطنانمان علیه جنایات رژیم شیطانی خامنه ای سفاک بودیم. همه این عزیزان زحمت بسیاری کشیدند تا راهپیمایی این روز را با شکوه بیشتری برگزار نمایند و انصافا موفق هم بودند. در این میان یک نکته بسیار قابل تحسین بود و آن تظاهرات برادران و خواهران آزادیخواه افغان ما بود که به مانند نگینی می درخشید. اینبار کسانی از ما و زندانیان بیگناه ما حمایت کردند که در کشور ما (ایران) تقریبا هیچ ارج و احترامی ندارند و شاید بتوان گفت که برای خیلی از شهروندان ایرانی هیچ ارزشی ندارند و بسیار به بدی از آنها یاد میشود. ما هر از چند گاهی میشنویم که تعدادی از افغانها را در ایران اعدام کردند ولی ککمان هم نمیگزد و عین خیالمان هم نیست. به جرات میگویم که این یکی از کثیف ترین و مهمترین سیاستهای حکومتهای دیکتاتوری است که ملت ها را از هم دور میکند تا مردم حتی از کشته و اعدام شدن هم نیز ابراز خوشحالی کنند. تابحال چند بار شده که خبری از اعدام یک افغان (به جرمهای واهی نه جنایت) به دوستی داده باشید و آن دوست به ابراز تاسف بپردازد!؟ برای من که تقریبا هرگز پیش نیامده! حکومت جنایتکار ایران همواره در پی خراب کردن چهره افغانها بوده و البته کاملا هم موفق بوده است. این حکومت فاشیست حتی یادگیری علم و رفتن به مدرسه را از کودکان بیگناه افغان که در ایران زندگی می کنند نیز دریغ میکند. بیایید این بی تفاوتی نسبت به تبعیض در ایران را از بین ببریم. برای آزادی تنها یک چیز نیاز است و آن وحدت و یکپارچگی است. بیایید همگی مان دست در دست هم بدهیم و کینه ها را از بین ببریم تا دیکتاتور را فلج کنیم و سر جایش بنشانیم. تا مادامی که تبعیض از بین نرود، دیکتاتوری و پایمال شدن حقوق شهروندان نیز پا برجا خواهد بود. بنده به نوبه خود هرگز این همدلی و همدردی دوستان افغان را فراموش نخواهم کرد و خود را همواره مدیون آنها خواهم دانست.

آیا تونس هم کهریزک و قاضی مرتضوی داشت؟

دوستان و یاران جنبش سبز بعد از پیروزی مردم تونس بر دیکتاتور شروع کردند به نوشتن تیترهایی از قبیل "تونس تونس ولی ما نتونستیم". اینقدر از این عناوین مسخره استفاده کردند که حد نداشت. کم مونده بود بگن ممدعلی بقال تونس پس چرا ما نتونستیم. بعضی از این دوستان خواسته یا ناخواسته هر کدوم به اندازه 10 تا از نیروهای دشمن شروع کردند به تخریب و پاشیدن بذر ناامیدی. کار رو به جایی رسوندند که هر ننه قمر بسیجی ای اومد و توی این سایتها شروع کردند به دری وری گفتن و دست انداختن جنبش سبز. امروز داستانی خوندم از یک وبلاگ نویس تونسی که حالا بعد از فرار دیکتاتور شده وزیر کشور. الان بیشتر از پیش مطمئن هستم که همه این قیاسها واقعا بی ربطه و از اساس مقایسه جنبش سبز ایران با انقلاب تونس کار نامعقولی است.

درمقاله ای که درباره این وبلاگ نویس خوندم نوشته بود: "چند ساعت بعد از دستگیری‌اش، این برنامه‌نویس كامپیوتر، موفق شد از طریق برنامه «گوگل لَتیتیود» تلفن همراه خود، محل بازداشتگاه خودش را برای دوستانش مشخص كند". حالا میخواهم از شما بپرسم که آیا بازهم سوال میکنید که چرا تونس تونس ولی ما نتونستیم؟ نوشته چند ساعت بعد از دستگیری از طریق موبایلش که به اینترنت وصل بوده تونسته از داخل زندان اطلاع رسانی کنه! آخه دوستان من! این کجاش با شرایط ایران قابل مقایسه است!؟ آیا واقعا کار بچه های جنبش سبز به مراتب دشوارتر از تونسی ها نیست؟ کمی انصاف داشته باشیم. جوانان ما در داخل زندان چه داشتند غیر از یک بدن خونین و مالین و یک شیشه نوشابه!؟ آیا غیر از این بود که در خارج از زندانهای ولایت جبار و فاسد فقیه، مردم عادی حتی به اس ام اس هم دسترسی نداشتند!؟ کمی از روی خرد به مسائل نگاه کنیم. آیا غیر از این بود که در ایران حتی در ماشینهای نیروی افتضاحی (پلیس) در روز روشن و در وسط خیابان به دختران ما تجاوز میکردند!؟ آیا در تونس هم قبرهای بی نشان وجود داشت؟ آیا تونس هم کهریزک و قاضی مرتضوی داشت؟ آیا تونس یک دیکتاتور بیشتر داشت؟ ولی ما در ایران چه داریم!؟ از جنتی خبیث گرفته تا رادان پست فطرت و ا.ن و خ.ر و هزاران احمق مزدور دیگر! که هر کدام برای خود یک دیکتاتوری دارند بدون خط قرمز و محدودیت. آیا در تونس هم قاضی صلواتی ها جولان میدادند؟ آیا پلیس و نیروی ضد شورش تونس هم به مانند نیروهای همردیف ایرانیشان ددمنش و متجاوز بودند؟ اینها همه تفاوتهای این دو جامعه و دوحکومت است. بیایید اینقدر عجول نباشیم و عاقلانه قیاس کنیم. بنده در پست قبلی به دو مورد از تفاوتهای حکومت ایران و تونس اشاره کردم ولی به نظرم این تفاوتی را که امروز مشاهده کردم نقشش از همه موارد دیگر پررنگ تر بود. در اینجا می توانید لینک خبر وزیر کشور جدید تونس را مشاهده نمایید.


روش مبارزه باید با هدف و قدرت طرف مقابل مطابقت داشته باشد

مردم تونس به پیروزی رسیدند و این خود نور امیدی بود در دل همه آزادی خواهان عالم روشن تا بتوانند قدرتمندتر از پیش به کار خود ادامه دهند و در رسیدن به هدف نهلیی خود که همان آزادی است، استوارتر گام بردارند. قصدم از این نوشته مقایسه حرکت انقلابی مردم تونس با جنبش سبز نیست زیرا این دو حرکت بسیار با هم متفاوت هستند هر چند که در اصل و منشا یکی می باشند. تنها هدف نگارنده مقایسه ابزارهای در دست حکومتهای ایران و تونس است که به نظر به طرز بسیار معنی داری با هم متفاوتند. در اینجا قصد دارم تنها به دو تفاوت که به ذهنم میرسد اشاره کنم:

1- پول هنگفت حاصل از فروش نفت و سایر منابع طبیعی: درآمد بسیار کلانی که از فروش نفت عاید حکومت دیکتاتوری ایران می شود آنقدر حکومت و مسئولان حکومتی ایران را غنی کرده که قادر به پرداخت هزینه های بالای سرکوب ملت باشند و در سرکوبها از هیچ چیزی کم نگذارند. نفت آنچنان ثروتی را برای دولت ایران به ارمغان آورده است که با گذشت بیش از یک سال و نیم از جنبش سبز همچنان با هزینه های بسیار بالایی دارند به سرکوب و قتل و خفقان ادامه می دهند. در حالیکه به نظر میرسد دولت تونس از چنین موهبتی برخوردار نبوده و به هیچ وجه قادر به پرداخت هزینه های سرکوب شهروندان نبوده است.

2- موقعیت جغرافیایی و همسایگان: همان طور که همگان واقفند دولت این عمال و مزدوران بسیاری را در کشورهای منطقه پرورش داده است که همه آنها در سرکوب مردم ایران نقش داشته اند. بطور کل میتوان حکومت ایران را به یک غده سرطانی تشبیه کرد ریشه های آن از شرق تا افغانستان و پاکستان (طالبان) و از غرب تا لبنان، سوریه، عراق و فلسطین (مانند حزب الله، جهاد اسلامی و حتی اخوان الامسلمین) گسترده شده است. دولت ایران با کوچکترین تهدیدی از سوی مخالفان، شروع به فعال سازی این مزدوران میکند و میتواند بسیاری از معادلات داخلی و خارجی را برهم بزند. هنوز یادمان نرفته که بسیاری از سرکوبگران و قاتلان ملت ایران از کشورهای همجوار به ایران آورده شده بودند. درحالیکه دولت تونس از این نعمت هم بی نصیب بوده است و این میتواند به همان نکته اول بازگردد. زیرا بدون هزینه کردن پولهای هنگفت پرورش دادن اینجنین مزدورانی نشدنی به نظر میرسد.

مسلما جنبش سبز ایران یکی از جنبشهای عظیم دموکراسی خواهی در ایران (و شاید حتی بتوان گفت، در جهان) بوده است و تاکنون با پایبندی به اصل عدم خشونت بر خواسته های بحق خود پافشاری نموده است. ولی به نظر میرسد باید کمی در شیوه های مبارزه تغییر ایجاد نمود. منظور از تغییر شیوه، روی آوردن به روشهای خشن نیست بلکه ضروری به نظر میرسد تا رهبران جنبش سبز با کنایه سخن گفتن را کنار بگذارند و بستر را برای قیامهای مردمی آماده نمایند. مسلما حکومت ایران هیچ شباهتی به دولت استعماری انگلستان در هند ندارد. زیرا هند جزو خاک انگلستان نبود و باید دیر یا زود از آن کشور خارج میشد تا متحمل هزینه های نابجا نگردد. به همین ترتیب دولت ایران با دولت کرواسی هم به دلیل موقعیت جغرافیایی متفاوت است. دولت کرواسی در اروپا مستقر بود و یک سری از محدودیتها را در سرکوب مخالفان و معترضان پیش روی خود میدید. در نتیجه مخالفان بسیار راحت تر امکان ابراز وجود داشتند. با این تفاسیر نوع مبارزه بی خشونت در ایران نیز باید با این کشورها تفاوتهایی داشته باشد. آیا به نظر شما اگر روزی 1000 بار یک وزنه نیم کیلویی را بالا و پایین ببریم وزنه بردار خواهیم شد؟ روش مبارزه باید با هدف و قدرت طرف مقابل مطابقت داشته باشد
در غیر اینصورت تنها آب در هاون کوبیدن است.

پیشنهاد من به سران جنبش سبز این است که تعارف را کنار بگذارند و از پیله ای به نام "نظام" که به دور خود تنیده اند خارج شوند. بدانند که مسئولند، هم در این دنیا و در جهان دیگر.

سرکوب وخفقان راه چاره بن بست همه ستمگران و جباران عالم است

سلام بر برادران و خواهران همرزممان در تونس. به احترامشان کلاه از سر بر میدارم، ایستاده و در سکوت میگریم. من خود را عضو جنبش سبز ایران میدانم و همه آزادگان جهان را که بر علیه ظلم و ظالم به پا میخیزند و تا پای جان بر روی هدفشان، که همان برخورداری از حقوق اولیه شان است، ایستادگی و مقاومت میکنند را عضوی از جنبش سبز میدانم. چرا که نه! جنبش سبز و همه آزادیخواهان جهان همه در یک مجموعه جای دارند و برای یک هدف در تلاش و تکاپو هستند و آن آزادیست. مگر ما در ایران چه میخواهیم غیر از آزادی و رایمان و حکومت مردم سالار!؟ مگر برادران مان در چین چه می خواستند غیر از رفع تبعیض!؟ مگر تظاهرکنندگان تونسی چه میخواهند غیر از آزادی و یک شغل که بتوانند از شرمندگی زن و فرزند درآیند!؟ آیا جواب حاکمان ستمگر به این مظلومان غیر از سرکوب و مرگ بود؟ آری! کشت و کشتار و سرکوب و خفقان راه چاره بن بست همه ستمگران و جباران عالم است. به امید روزی فرا برسد که اگر در جهان یک نفر به دیگری ظلمی روا داشت، مابقی مردم به حق خواهی مظلوم بشتابند و ظالم را بر سر جایش بنشانند.

تا کی میخواهیم مردم را با ترازوی بدون عدل و انصاف بسنجیم؟

خداییش ما ایرانیها آخرشیم. یه روز از روی یه تفسیر عجیب و غریب فلان کس رو مردمی معرفی میکنیم و یه روز دیگه اونقدر عقب عقب میریم که از اون ور پشت بوم پرت میشیم پایین. تا کی میخواهیم مردم رو بالا و پایین کنیم و بیخودی بهشون تهمت بزنیم و سرزنششون کنیم، خدا میدونه! تا همین دیروز مهران مدیری یه هنرمند مردمی بود و سر کپی نزدن سی های قهوه تلخش دعوا بود، همینکه یه کار در مورد شبکه های ماهواره ای ازش در اومد، شد آدم وطن فروش. با با جان بس کنید این حرفها رو. من نمیدونم مگه این مهران مدیری همون سازنده قهوه تلخ نیست که توی طنزش پر است از انتقاد و طعنه و کنایه به حکومت. حالا چه خبر شده که یهو با یه کار دیگه تبدیل شده به آدم بده روزگار و خائن. اصلا معلوم نیست چرا و چطوری این کار به این سرعت تو اینترنت پخش شده!؟ چرا ما ایرانیها عادت نداریم که ذره ای منطقی باشیم و یا چرا ماها حتی نمیخواهیم به یه موضوع طنز از روی سرگرمی نگاه کنیم!؟ چرا هر موضوعی رو پیچیده و بغرنج میکنیم؟

بیچاره مهران مدیری! بنده خدا اومده توی طنزش امیرقاسمی رو سوژه قرار داده که همیشه در امور شخصی مصاحبه شونده هاش کنکاش میکنه، یکی از اونور دنیا تو وبلاگش مینویسه: "توهین مهران مدیری به خیلی از ایرانیهایی که مجبور به خروج غیرقانونی می شوند". آخه دوستان تا کی میخواهیم "گوز رو به شقیقه ربط بدیم"!؟ این چه سیستم مسخره ای که راه انداخته ایم. ایراد از ماست که هم در مورد افراد زود قضاوت میکنیم و هم اینکه خودمون عادت به شوخی و سرگرمی نداریم بعدش هم میگیم این حکومت حتی به ما اجازه خنده هم نمیده. مشکل اینجاست که ما خندیدن بلد نیستیم.

مثلا مدیری توی این طنز اخیرش یه جایی میاد شهرام همایون رو سوژه قرار میده، یکی دیگه داره سینه اش رو چاک میده که وای مدیری دموکرات نیست و با حکومته و به اوپوزیسیون (هر چند اندک) هیچ احترامی قائل نیست و از این چور حرفها. مگه این آقای شهرام همایون همون آدمی نیست که در اوج اعتراضات مردمی در ایران یه عده 30-20 نفره رو فرستاد بین بچه های جنبش سبز و دعوا راه انداخت و داشت راهپیمایی آرام جنبش رو بهم میزد!؟ تازه شعر "مرگ بر موسوی" هم سر میدادند، انگار که همه اعضای جنبش سبز اعتقادات موسوی رو قبول دارند که عضو این جنبش مردمی شده اند! مگه همین آقای همایون نبود که با به اصطلاح نقدش از قهوه تلخ، هر چی خواست بار مهران مدیری و سریالش کرد!؟ پس چی شده که الان یه عده ای دارند گلوشون رو پاره میکنند و از این آقای همایون دفاع میکنند.

دوستان عزیز، بنده نمیگم که از مدیری یا هر کس دیگه ای انتقاد نکنید ولی لااقل عادل باشید و هر روز یکی رو داخل و روز بعد با اردنگی پرتش نکنید بیرون. این اصلا با عقل سلیم و جنبشی که ادعای گام برداشتن در راه تکامل و دموکراسی رو داره، سازگار نیست که اینقدر عجول باشد.

سوالهایی از سر کنجکاوی در رابطه با اعدام قاتل میدان کاج

خب! در عرض دو ماه قاتل میدان کاج هم اعدام شد و مردم محل هم خیلی خوشحال شدند و حال کردند که قاتل به نتیجه عملش رسید و هورا کشیدند برای نیروی انتظامی بی کفایت و بی مسئولیتشان. خیلی ملت راضی بودند از این اعدام و با روحیه ای مضاعت رفتتند سر کارشون. بنده خودم به شخصه با حکم اعدام یک قاتل که اولیای دم خواستار قصاص او هستند مخالف نیستم هر چند که گذشت کردن بسیار بهتر و با ارزش تر است. فقط سوالهایی در ذهن من هی بالا و پایین می پرند که عبارتند از:

1- در کشوری که دستگاه قضایی آن کمترین روند دادرسی اش در جرایم به مراتب کوچکتر چندین ماه و در اغلب موارد تا چند سال طول میکشد، پرونده یک قتل در عرض 2 ماه (آبان تا دی) با اعدام قاتل سریعا مختومه می شود. آیا این عمل غیر از لاپوشانی و ماست مالی کردن بی کفایتیهای نیروی انتظامی است؟

2- همه میدانیم که برای قصاص قاتل باید به خانواده قاتل دیه پرداخت شود، در غیر این صورت آنقدر خانواده مقتول بیچاره را این طرف و آن طرف می چرخانند تا یا پول را جور کند و یا اینکه از قصاص قاتل عزیزشان گذشت کنند. واقعا دوست دارم که بفهمم آیا خانواده مقتول مرحوم خودشان این پول را داده اند یا خود حکومت بدون پرداخت این مبلغ و برای اثبات به اصطلاح اقتدار خود خون یک نفر دیگر را نیز به زمین ریخته است؟

3- در همه موارد جنایی در ایران همهیشه جلسات متعددی برای صلح و سازش برگزار میشود تا اگر امکان داشته باشد، خانواده مقتول از قاتل گذشت کنند. حالا میخواهم بدانم که این همه سرعت عمل برای اعدام قاتل برای چه بوده است؟ آیا هیچ جلسه مصالحه ای برگزار شده بود یا نه؟ آیا به نظر شما قوه قضائیه و نیروی انتظامی برای پنهان کردن بی کفایتیهایشان خانواده مقتول را تشویق به قصاص قاتل نکرده اند؟

4- در خرداد ماه سال گذشته یک از خدا بی خبر سنگدل از بالای پشت بام مسجد لولاگر تهران با اسلحه گرم (کلاشینکف) چندین نفر را کشته و زخمی میکند و کلی فیلم و عکس واضح از این قاتل اسلحه در دست در اینترنت و شبکه های اجتماعی پخش می شود ولی با وجود این همه مدارک محکم، هنوز هم این فرد دستگیر و محاکمه نشده است. میخواهم بدانم که الان چه بر سر این قاتل آمده است؟ آیا اعدام شده و یا اینکه برای خدمت به ولایت وقیح ترفیع گرفته است؟

و نکته آخر اینکه یادمان باشد که این گونه قتلها با جریان قتلهای خفاش شب و قاتل پاکدشت بسیار متفاوتند. زیرا قتلهای زنجیره ای که اخیر نام برده شدند، همگی امنیت اجتماع را تهدید میکردند و به نوعی انزاجار عمومی در جامعه ایجاد کرده بودند. در حالیکه سالانه در ایران چندین فقره قتل و جنایت به مانند جنایت میدان کاج رخ میدهد ولی به علت فیلم برداری نشدن از صحنه جنایت، ما از درجه هولناکی آنها بی خبر میمانیم. این در حالی است که قاتلان به این زودیها اعدام نمی شوند و سالها در انتظار گرفتن حکم خود در زندان می مانند.

آقای محسن رضایی! دست از این همه حماقت بردار

واقعا من موندم از دست این محسن رضایی! آخه یکی نیست به این مردک بگه که آخه خجالت هم خوب چیزیه! مرد ناحسابی! آدم ناموس فروش که ناموست (رای ملت) رو به حکم ولی جور به هیچی فروختی! ای چوب دو سر نجس! حالا بعد از اون خیانت بزرگ به اعتماد و رای مردم، میخوای بازم خوش رقصی کنی واسه آقات!؟ اگه موسوی و کروبی میخواستند مثل توی بی جنم که بعد از انتخابات زدی به چاک و رفتی تو سوراخ ولایت قایم شدی، به رای مردم خیانت کنند که تا اینجای کار مردانه روی حرفشون نمیاستادند و این همه مصیبت رو به جان نمی خریدند. اگر قرار بود میرحسین موسوی و مهدی کروبی یه آرای این قوه قضائیه غیر مستقل و وابسته تن در بدهند که ماه به ماه بیانه و پیام نمیدادند که آی ملت اینها فلان هستند و بهمان هستند. این همه از این احمق روزگار، صادق لاریجانی، انتقاد نمی کردند. حالا تو از یه جهنم دره ای از بیت رهبری صدات در اومده که میگی رفتن به دادگاه جمهوری اسلامی افتخار داره و موسوی و کروبی باید با افتخار بروند به این بیدادگاه های حکومت فاسد و تازه به حکم قضات خود فروخته حکومتی تمکین هم بکنند.

محسن جان! اگه وجدان نداری، که نداری، و اگر از روی مردم شرم نمیکنی لااقل به خاطر بچه هات که تو اجتماع سرافکنده و خجل نباشند دست از این کارهات بردار. آقا محسن! برادر بزرگتر و نادان و بی خرد من دست از این حماقتها بردار و اینقدر نمک به زخم این ملت مظلوم نپاش. بد میبینیها! ببین کی گفتم بهت! هنوز مردم ما گندکاریهای دوران جنگ که با کارهای احمقانه تو پیش آمده است رو از یاد نبرده اند ها! از ما گفتن بود! خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال.