حمام رفتن خ.ر و پسرش

یه روز خ.ر سر صبح از خواب بیدار میشه با خودش فکر میکنه که اگه امروز بتونه به یه حموم سنتی بره، خیلی بهش خوش میگذره. تازه یه پولی هم به دلاک میده تا حسابی مشت و مالش بده. ساکش رو میبنده و میره به سمت حموم. کارش که تموم میشه میره سر دخل تا پول حموم رو پرداخت کنه. از حمومی میپرسه: "چقدر میشه؟" بهش جواب میده: "3000 تومن". خ.ر پول رو میده و راه میوفته به سمت خونه. وقتی میرسه خونه به مجتبی میگه: "پسر! من رفتم حموم سر کوچه، خیلی حال داد. تو هم برو، بهت خیلی خوش میگذره".

پسر به حرف پدر گوش میده و فرداییش میره حموم. بعد از اینکه حمومش تموم میشه به حمومی میگه: "آقا حساب ما چقدر میشه؟" یارو میگه که: "6000 تومن". مجتبی میگه: "بابام (خ.ر) دیروز اومد و شما ازش 3000 تومن گرفتی! چرا از من داری 2 برابر پول میگیری!؟" حمومی جواب میده: "آخه میدونی چیه؟ تو کثیف تر از پدرت هستی."

پ.ن: این لطیفه ساخته مردم یمن درباره رییس جمهور خودشون و پسرشه که با کمی تغییر در اینجا ذکر شد.

هیچ نظری موجود نیست: