اگر فردا قیامت برپا نکنیم، تا قیامت دربند خواهیم بود

ای همرزمان خبر رسیده که میرحسین و کروبی را با همسرانشان در بند کرده اند و معلوم نیست که الان چه شکنجه ها تحمل نمیکنند. دوستان بیایید فردا را قیامت کنیم، مگر قرارمان همین نبود که قیامتی برپا کنیم؟ تا رسین به هدف باید هر روز قیامتی برپا باشد در غیر این صورت تنها چیزی که نصیب ما و فرزندانمان خواهد شد، سایه شوم دیکتاتور و خفقان محض خواهد بود. این حرامیهای حکومت فقط منتظر عکس العمل جنبش هستند. اگر لحظه ای را سستی کنیم باید یک عمر در آه و حسرت باشیم برای این کم کاری ای که در حق آیندگان کردیم. اگر میخواهیم مثل آدم زندگی کنیم، باید فردا و فرداها قیامتها برپا کنیم. اگرمیخواهیم روشنایی امید و آزادی را ببینیم، باید دوباره قیامت برپا کنیم. سستی ما در دفاع از سران جنبش سبز، کفتاران حکومتی را جسورتر خواهد کرد ولی اگر دوباره به خود بیاییم، حساب کار به دستشان خواهد آمد. باید قیامت برپا کنیم و گر نه تا قیامت دربند خواهیم بود. سه شنبه، 10 اسفند ماه، روز نجات رهبران جنبش سبز از دست کفتارهای بسیجی و پایه گذار راه آزادی خواهد بود.

مسیر آزادی و مکان زندان حشمتیه مشخص است باید دیوارها را فرو ریخت.

دهم اسفند، روز لرزیدن دیکتاتور حقیر، خامنه ای ملعون، خواهد بود

روز دهم اسفند، روز لرزیدن دیکتاتور حقیر، خامنه ای ملعون، خواهد بود. لطفا در فضای خارج از اینترنت اطلاع رسانی کنید به امید پیروزی هر چه زودتر حق بر باطل. میرحسین و کروبی همواره بر عهدشان با ملت پایبند بوده اند و رنجها تحمل کرده اند و دراینرا تک تک اعضای خانواده اش به مشقت افتاده اند. بیایید به احترام آزادی، به احترام زندانیان و شهدایمان و به حرمت دوستیمان با این دو عزیز، دهم اسفند ماه را در سراسر ایران سبز کنیم و روزگار را بار دیگر بر سفاک زمانه، خامنه ای دین فروش، تیره و تار نماییم. نگذاریم باز هم با سهل انگاری ما مردم تاریخ 100 سال اخیر این مملکت دوباره تکرار شود. مطمئن هستم که پیروزی با ماست و بسیار نزدیک است.

رفسنجانی بالاخره از سمت "آلت بودن" استعفا داد!

ما در مثل همیشه به آدمی که هم به میخ میزند و هم به نعل میگوییم: "فلانی حکم آلت را دارد در غسل" (چون با هر دو سمت بدن شسته میشود). حالا باید اعتراف کنم که رفسنجانی بعد از سالها خدمت، از سمت "آلت بودن" استعفا داده و از این به بعد نقش "خایه" را در نظام بازی خواهد کرد! هاشمی که همواره مثل زالواز خون این مردم ستمدیده ارتزاق میکرد بالاخره تکلیف خود را با ملت و حاکمیت مشخص نمود. حداقل این قضیه این است که ما دیگر تکلیف خود را میدانیم که با چه گرگی طرف هستیم. بنده به شخصه همواره اعتقاد داشتم و دارم که اگر هاشمی طرف مردم را بگیرد، هرگز عدالت در مورد او اجرا نخواهد شد و این برای کسی که یک عمر خون ملت را در شیشه کرده و جنگ 3 ساله را به یک جنگ فرسایشی 8 ساله تبدیل کرده و با هدر دادن اموال مردم به شهرت مسخره و بی محتوای "سردار سازندگی" رسیده، بسیار دور از عدل و انصاف خواهد بود. امروز خیلی خوشحالم و واقعا خدا را شکر میکنم که که خداوند مکر این گرگ پیر را به خودش برگرداند و از همین لحظه تا ابدالدهر در تاریخ روسیاه و مورد نفرین باقی خواهد ماند.

آماده مبارزه ای سهمگین باشید برای دفاع از آزادی، کشور و رهبران جنبش سبز

ای برادران و خواهران عزیزم هوشیار باشید که وقایعی در شرف وقوع است. فقط اطلاع رسانی کنید و در حالت آماده باش باشید. دوستان و فامیل خود را قانع کنید که زندگی کردن در این ذلت حتی از احشام هم بر نمی آید، چه رسد به انسان و باید قیام کرد. دوستان! آماده باشید! مبادا این فرصت را به راحتی از دست بدهیم تا ظالمان فاسد به اهداف شوم خود برسند. آماده مبارزه ای سهمگین باشید برای دفاع از آزادی، کشور و رهبران جنبش سبز. هوشیار باشیم و "مرعوب این صحنه آرایی خطرناک نشویم". آماده باشید و دیگران را آماده کنید برای قیام حق علیه باطل.

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم، در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

امروز، یکم اسفند ماه، باز هم یکی دیگر از عزیزان سبز ما را به شهدات رساندند. مزدوران و جیره خواران حکومتی مطمئن باشند که اگر قرار بر کشته شدن و ترسیدن بود، ملت هرگز پایش را از خانه بیرون نمی گذاشت. ای خامنه ای ملعون! ای دیکتاتور حقیر! بدان که کار از این کارها گذشته است و تو تنها یک راه داری و آن هم فرار به دادگاه ملی ایران بعد از سرنگونی خواهد بود. میخواهی قبل از رفتنت از مردم زهر چشم بگیری؟ میخواهی به وحشیانه ترین حالت ممکن مضروبشان کنی و مادران و پداران را داغدار نمایی؟ مردک! بدان که مردان و زنان این سرزمین ترس را دفن کرده اند و هراسی از مرگ ندارند. امروز بکشی فردا بدتر میکنیم، فردا بکشی پس فردا روزگارت را سیاه خواهیم کرد.

هان! ای سفاک! بدان که فردا به یاد شهید عزیزمان به خیابانهای سراسر ایران سیلاب خواهیم شد. بدان که پس فردا برای برگزاری سوم شهید دلبندمان غوغا خواهیم کرد. این ملت را با ترس کاری نیست. بی جهت خود و سگان درگاهت را خسته و آشفته نکن. ای ولی فقیه احمق! ای قصاب! بدان که:

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

مگر نه اینکه ما همه پسران میرحسین هستیم!؟

دوستان و همرزمان! فردا اول اسفند است و مطمئنم که تعداد زیادی از همراهان جنبش به خونخواهی دو برادر شهیدمان به خیابانها خواهند آمد تا لرزه بر پیکر "علیل" دیکتاتور حقیر، علی خامنه ای، بیندازند. بسیار امیدوارم که به همین زودیها کاخ استبداد این ملعون و سفاک زمانه فرو ریزد و درس عبرتی گردد برای آیندگان. این روزها همه از راهپیمایی 1 اسفند حرف میزنند و از حصر خانگی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد. برایم بسیارتعجب آور است که چرا ما به این آسانی از این حصر صحبت میکنیم ولی دست به هیچ حرکت مفیدی نمیزنیم!؟ چرا دسته ای از جمعیتی که قرار است فردا به خیابانها بروند، به سمت خانه میرحسین نمیروند!؟ مگر نه اینکه زمانی که جلاد و دار و دسته اش، موسوی را به دلیل نداشتن فرزند پسر مدتی به سخره گرفتند، ما همگی با هم دستبکار شدیم و گروه هایی را با عنوان "پسران میرحسین" تشکیل دادیم و پوزه مکاران روزگار را بار دیگر به خاک مالیدیم!؟ پس چرا سکوت کرده ایم در مقابل این محاصره خوفناک خانه میرحسینمان!؟ چرا سکوت کرده ایم در برابر قوم وحشی ای که روز و شب بر در خانه کروبی فحش و ناسزا میدهند!؟ مگر ما خود را پسران میرجسین ننامیدیم!؟ آیا اگر غریبه ای به پدر خانواده توهین کند و او را تهدید نماید و به زندان بیفکندش، آنهم به ناحق، فرزندان خانواده باید پشت پدرشان را خالی نمایند و به گوشه ای بخزند؟

در حال حاضر آقایان موسوی و کروبی پدران این جنبش هستند و برای احقاق حق این ملت، این همه سختیها را به جان خریده اند و دست از راحتی و آرامش خود و خانواده شان کشیده اند. ما باید کاری کنیم و خانه هایشان را از محاصره کفتاران روزگار خارج نماییم. اگر غیر از این کنیم، فردای روزگار عواقب این سهل انگاری بر عهده ما خواهد بود.

دوباره سفاک را به زانو در خواهیم آورد و دیگر پا پس نخواهیم کشید

دوستان سبزمان را بازهم شهید کردند و با خود گفتند که دلمان کمی آرام گرفت از گرفتن جان این دو جوان. به ملت پوزخند زدند، دل مادران داغدیده را ریش کردن و کمر پدران را شکستند ولی غافل از آن تخم کینه ای که در دلهای مظلومان نشاندند. غافل از اینکه بدانند ناخواسته عامل اتحاد ما، ملت، شده اند. از دید خودشان زهر چشمی از ملت گرفته اند و حال آنکه تنها کاری که انجام داده اند، پاشیدن بذر امید در دل مردم این سرزمین برای نابودی استبداد بوده است. شهدای ما با خون خود، ریشه درخت آزادی را آبیاری کردند و رفتند. بر ماست که به پاس این همه فداکاری و از خود گذشتگی تا نابودی کامل اهریمن و آزادی سرزمینمان، ایران، لحظه ای دست از مبارزه برنداریم.

با تایید خبر برگزاری راهپیمایی 1 اسفند از سوی مشاور میرحسین موسوی، تنها وظیفه ای که داریم، اطلاع رسانی و آگاه سازی مردم است، مخصوصا در فضای خارج از اینترنت. باید کار را یکسره کنیم. سکون و سکوت دیگر بس است. رسانه شمایید
.

بیست و پنجم بهمن ماه، برگ زرین دیگری در تاریخ معاصر ایران

بیست و پنجم بهمن ماه در تقویم جنبش سبز و در تقویم ایران زمین ماندگار شد و مردم سرفراز ایران در این روز، برگ زرین دیگری را در تاریخ این مملکت به ثبت رساندند. هوشیاری رهبران جنبش و از همه مهمتر درک اهمیت این روز از جانب مردم آزادیخواه ایران تمام تبلیغات و دروغگوییهای این حکومت فاسد را باز هم نقش بر آب کرد. یعد از گذشت یکسال از ادعای بی اساس حکومت دیکتاتوری ایران و عمال و مزدورانش مبنی بر خاموش شدن جنبش سبز ایران، اینبار مردم هوشیار ایران باز هم همه رشته های بافته شده توسط این حکومت جائر را پنبه کردند و به همه زورگویان و همدستانشان فهماندند که "ما زنده از آنیم که آرام نگیریم" و فریاد کشیدند که این ملت در راه احقاق حقوق خود و به دست آوردن آزادی سر باز ایستادن ندارد و همچنان مصمم و استوار بر خواسته های صد در صد به حق خود پافشاری می کند.

در اینجا دارد به تک تک اعضای جنبش سبز که در خلق این حماسه تاریخی شرکت داشتند، تبریک گفته شود و به اعتقاد نگارنده باید از این پس منتظر حوادث بسیاری باشیم که با امید به خداوند و اتحاد ما، همگی به سود مردم سبز ایران رقم خواهند خورد. نکته ای که در این بین بسیار خودنمایی می کند، تغییر روش بسیار هوشیارانه و عاقلانه رهبران جنبش در این روزهاست که مشابه آن را در هیچیک از زمانهای عمر این جنبش سراغ نداریم. همواره اینگونه بود که رهبران مخالفان از یک دولت و حکومت کودتایی درخواست راهپیمایی میکردند ولی با صادر نشدن مجوز، راهپیمایی را (هرچند فقط به صورت کلامی) لغو می نمودند. ولی اینبار بر خلاف روند گذشته، رهبران جنبش صراحتا اعلام کردند که در هر صورت در راهپیمایی شرکت خواهند کرد و این راهپیمایی برگزار خواهد شد، حتی اگر مجوزی صادر نشود. به نظر نویسنده متن، این حرکت نقطه عطفی خواهد بود برای تحولات آینده و مطمئنا سیاستها و تاکتیکهایی که در آینده برای جنبش سبز اتخاذ خواهد شد، بطور قابل توجهی تغییر خواهد کرد و اصولا جنبش دیگر منتظر پاسخ از سمت حکومت نخواهد بود و بدون در نظر گرفتن موانع حکومتی به راه خود ادامه خواهد داد و بدون شک بیش از پیش بر کودتایی بودن این حکومت پافشاری خواهد کرد.

پیروزی دلیرانه مردم مصر بر "حسنی نامبارک" مبارک باد

در این چند روز اخیر همش به این موضوع فکر میکردم که کی میشه من صفحه اینترنت رو باز کنم و خبر سقوط این "حسنی نامبارک" رو ببینم. بالاخره روز موعود فرا رسید و همین الان خبرش مثل بمب صدا کرد. یک دیکتاتوری دیگه به زباله دان تاریخ پیوست. خیلی خوشحالم، خیلی! برای مصریهای آزادیخواه که توانستند این دیکتاتور رو با تمام خدم و حشمش به زباله دانی تاریخ بیندازند. خیلی شادم برای تونسی ها که ازاد شدند. انشاالله یه روزی به همین نزدیکی برای کشورمان ایران و و مردممان شادمانی و خوشحالی خواهیم کرد. البته با تلاش و زحمت و اتحاد خودمان. مصر، آزادیت مبارک.

می دانی کی ها صدای قلبم را به وضوح میشنوم؟

وقتی صحنه ها و عکسهای مبارزه مردم آزادیخواه مصر را با مزدوران حسنی مبارک میبینم به ناگاه ضربان قلبم افزایش پیدا میکند. دایم با خود حرف میزنم و در دل به آنها می نازم و تحسینشان میکنم. آنقدر باشکوه است آن چادر زدنهای شبانه شان در خیابانهای قاهره که سنگ را هم به تحسین وامیدارد. وای خدایا! که چقدر خوشحالم. به مانند این است که هموطنانم در حال مبازره در برابر خامنه ای سفاک هستند. در پوست خود نمی گنجم و دایم پر از هیجانم. هر روز صبح با شور زیاد به سمت کامپیوتر میروم و منتظرم با باز شدن صفحه اینترنت، خبر سقوط مبارک را در سر تیتر خبرها ببینم و می دانم یکی از همین روزها خواهم دید.

می دانی هیجانم در چه موقع به اوج خود میرسد؟ می دانی کی ها صدای قلبم را به وضوح میشنوم؟ می دانی چه وقتهایی در اتاقم به تنهایی زار میزنم؟ دقیقا وقتی که عکسی از دخترکان خردسال مصری را پرچم بدست بر روی تانکهای ارتش مصر میبینم، بی اختیار اشک میریزم. دقیقا زمانی که ارتشیان مصر را در آغوش مردمانشان میبینم، بغضم میگیرد و هنگامی که می بینم ماشینهای ارتشی مصر سد راه مزدوران حسنی نامبارک میشوند، ضربان قلبم به اوج میرسد! با خود میگویم مگر ما در ایران ارتش و سپاه نداریم!؟ یعنی اینقدر ترس در دلشان دوانده اند که حتی حاضر به سرپیچی از مافوق هم نیستند!؟ مگر نمیگوییم که 70 درصد بدنه سپاه از مردم و با مردم هستند. پس چه شده که همگی کنج عافیت گزیده اند و مردم را به دست این اهریمنان سپرده اند. می دانی!؟ دقیقا همین لحظات که ارتش مصر سپر بلای بین مردم و مزدوران میشود، قلبم از درد فشرده میگردد و تمام لحظه های مرگ نداها و شبنم ها و سهرابها به سرعت برق از جلوی دیدگانم می گذرند. میدانی!؟ به مظلومیت ملتم و بی کسی مردمم و به بی غیرتی ارتش و سپاه کشورم گریه میکنم و با خود میگویم که آیا مردی در میان این نیروی های نظامی کشورم یافت نمی شود؟ فقط یک مرد! تنها یک مرد! آنهم برای زنده ماندن نور کم سوی امید! من این ارتش و بدنه سپاه را از این مردم و با مردم نمیدانم مگر اینکه مردی از میانشان بپا خیزد و برای دفاع از مظلوم سینه سپر کند.